آنچه فهمیدنی بود ، فهمیده بود
می خواهم کمی عمیق تر نگاه کنیم؛ روز مادر ،روز تولد حضرت زهرا ((علیها السلام)) است. روز پدر ، تولد حضرت علی ((علیه السلام)). روز جوان ،روز تولد حضرت علی اکبر ((علیه السلام)). روز دختران تولد حضرت معصومه ((علیها السلام))، و روز نوجوان...؟
دنبال ((روز تولد )) نگرد. روز نوجوان، ((روز شهادت )) نوجوانی است که خاندان اهل بیت (علیه السلام)نبود. اما نامش کنا نام نوجوان کربلا جاودانه شد؛محمد حسین فهمیده. بله؛حقیقت به همین سادگی است. محمد حسین کار بزرگی کرد و مگر نه اینکه شهادت آرزوی عاشقان و اول ره رستگاری آنهاست،پس روز نوجوان، روز تولد محمد حسین هم هست.
دوازده ساله بود که حوادث کردستان به اوج خودش، رسیده بود. خودش را اعزام کرد.به خاطر سن کمش،او را برگرداندند،دستش را توی دست مادش گذاشتند و خواستند از او تعهد بگیرند که زیر بار نرفت.پایش را کرده بود توی یک کفش که من میخواهم بجنگم. می گفت:خودتان را زحمت ندهید.اگر امام بگوید، به هر کجا که باشد، آماده رفتن هستم. و با اشاره به برگه تعهد نامه می گفت: من نمی نویسم. اگر هم بنویسم حرفی دروغ زده ام!...مرغ محمد یک پا داشت.
سراغ هر گروه و گردانی می رفت، ردش میکردند. هیچ کدام بچه بسیجی نمی خواستند. به یکسری از دانشجویان اتقلابی دانشکده افسری برخورد. تمام نیرویش را به کار گرفت تا فرمانده را راضی کند.فرمانده نتوانست مقابل آن همه اصرار این پسرک سیزده ساله، سر سختی کند.قرار شد برای یک هفته محمد حسین را تا خرمشهر ببرند.
این یک هفته، برای محمد حسین خیلی مهم بود.نهایت قابلیت و استعداد هایش را نشان داد و خب... ماندنی شد!
...محاصره شده بودند. محمد رضا شمس، سخت مجروح شده بود. او را کشان کشان آورد تا پشت خاکریز.دستش را سایبان چشمانش کرد و نگاهی به آن طرف سنگرها انداخت. تانک های عراقی هجوم آورده بودند واین یعنی قتل عام همه بچه ها... محمد حسین، فکری به سرش افتاد... دستش را پایین آورد. انگار محمد حسین دیده بود، آنچه نادیدنی است ...و همان ،دلش را پر داده بود. راستی محمد حسین فهمیده چه چیز را فهمیده بود؟...
حالا بچه های دانش آموز، بسیج میشوند برای یک جنگ تمام عیار ؛ با بی سوادی، جنگ با فقر فرهنگی، جنگ با بی حوصلگی و تنبلی، و جنگ با همه کسانی که می خواهند سد محکم هویت دینی و فرهنگی و ملی نوجوانان و جوانان این مملکت عزیز را به نحوی ، سوراخ کنند.دانش آموزان، به یاد محمد حسین که نشان داد لیاقت به سن و سال نیست و می شود با همان سن کم ، تاریخ ساز شد،همان فریاد الله اکبر را که محمد حسین در رویایی با تانک صلا داد، در گوش زمانه، فریاد می زنند.جمله به یاد ماندنی امام را که یادتان هست:رهبر ما آن طفل سیزده ساله ای است که با قلب کوچک خود که ارزش آن از صدها زبان و قلم بالاتر است،نارجنک به کمر می بندد و... .