نگاهی به عملیات پیروز مرصاد
متن کامل سخنان رجوی در توجیه فروغ جاویدان/ چگونه هزاران منافق در یک روز تارومار شدند/ رجوی:تهران را در3 روز تسخیر می کنیم!
 

در تيرماه 1367 جمهوري اسلامي ايران رسماً قطعنامه 598 را پذيرفت. ارتش صدام در تاريخ 31 تيرماه به خاك ايران حمله كرد و از منطقه جنوب به سمت خرمشهر و اهواز پيشروي کرد. پس از ضدحملات موفق ايران، ارتش عراق در جبهه‌هاي مياني و غرب كشور نيز به عمليات نظامي مبادرت كرد كه آنها هم با بسيج مجدد نيروهاي مردمي و نظامي جمهوري اسلامي، ناموفق شدند. در نتيجه نيروهاي عراقي عقب‌نشيني كردند و رژيم عراق در اول و سوم مردادماه رسماً عقب‌نشيني خود را از جبهه‌هاي جنوب و مياني و غرب كشور اعلام نمود. اما همزمان عمليات مشترك عراق و سازمان آغاز گرديد. نكاتي چند در علل و زمينه‌هاي شكل‌گيري اين عمليات قابل توجه و بررسي هستند:

پس از عمليات مهران، در جمع‌بندي رهبري سازمان، هدف عمليات بعدي، تهران منظور شد و براي رسيدن به حداكثر توان براي انجام اين عمليات يك مقطع سه ماهه در نظر گرفته شد و بلافاصله اعزام اعضا و مرتبطان سازمان از ايران و خارج كشور به عراق، به طور وسيعي آغاز شد. همچنين سازمان در اين مقطع به منظور جذب اسرا و استفاده از آنها در عمليات نهايي فعال‌تر شده بود. افراد تازه‌وارد و نيروهاي ارتش سازمان تحت آموزش و مانورهاي فشرده قرار گرفته بودند و در آموزش‌هاي جديد، آموزش سلاح‌هاي ضدهوايي هم منظور شده بود.

 «پيش از اين منافقين در تحليل درون‌گروهي خود، امكان موافقت ايران با قطعنامه را غيرممكن دانسته و به صراحت اعلام مي‌كردند: تنها در صورتي جمهوري اسلامي قطعنامه را خواهد پذيرفت كه به لحاظ سياسي- نظامي و اقتصادي به بن‌بست كامل برسد. به عقيده آنان، اين اقدام به منزله فروپاشي نظام خواهد بود...»

تحليل رجوي در مورد نتيجه جنگ اين بود كه ايران به دليل بسته بودن تمامي راه‌هاي بازگشت به صلح با عراق، ناچار به ادامه جنگ خواهد بود. هر قدر هم جنگ به طول بينجامد، از يك طرف توان نظامي و اقتصادي ايران بيشتر تحليل مي‌رود و از طرف ديگر بازگشت به سمت آتش‌بس و صلح غيرممكن‌تر مي‌شود و اين جنگ تا شكست ايران ادامه خواهد يافت.

با اعلام خبر پذيرش قطعنامه از سوي ايران، نقشه‌ها و طرح‌هاي قبلي سازمان با بن‌بست مواجه شد. در آن شرايط، سازمان در كنار اميدواري به داشتن پشتوانه خرده عمليات‌هاي مرزي، حمايت نمايندگان كنگره و سناي امريكا را نيز يدك مي‌كشيد. در 30 خرداد 67، 138 نماينده كنگره و 14 سناتور امريكايي طي نامه‌اي به «جرج شولتز» وزير خارجه وقت امريكا، از وي خواسته بودند كه به جنبش‌هاي مقاومت داخلي در ايران توجه كند و در همين راستا حمايت از سازمان ـ مستقر در عراق ـ را اكيداً توصيه كرده بودند. «مروين دايملي» نماينده كنگره امريكا در روز دوشنبه 6 تيرماه 67 در تظاهرات سازمان در واشنگتن شركت كرده و طي سخناني كه از يكي از شبكه‌هاي تلويزيوني امريكا هم پخش شد اظهار داشت: «نبايد دست از تلاش كشيد، مطمئن باشيد كه با كمي صبر و تلاش بيشتر بزودي از مهران به تهران رژه خواهيد رفت.» سازمان نوار ويدئويي سخنراني مزبور را براي كليه كادرهاي سازمان پخش كرد.
اولين واكنش سازمان در مورد پذيرش قطعنامه از سوي ايران، برگزاري نشست رجوي با اعضا بود. شرح نشست عمومي با نيروهاي سازمان در كتاب منتشره اعضاي سابق سازمان، چنين آمده است:

عصر روز جمعه 31/4/67، حدود ساعت 6 بعدازظهر به قسمت‌هاي مختلف مستقر در قرارگاه اشرف و اردوگاه‌هاي ديگر ابلاغ شد كه همه براي سخنراني رجوي رأس  ساعت 8 در سالن عمومي حضور داشته باشند...

ساعت در حدود 30/11 شب بود كه مسعود و مريم وارد سالن شدند... رجوي شروع به سخنراني كرد. حدود نيم ساعت از شروع صحبتش گذشته بود كه ناگهان آن را قطع كرد و گفت:كارهاي بزرگ در پيش داريم. مگر ما نگفته بوديم كه «اول مهران، بعداً تهران»؟ [دست زدن حضار همراه با شعار «امروز مهران، فردا تهران»] رجوي: ديگر وقت آن رسيده است كه به ايران برويم. طرح عمليات بزرگي را كشيده‌ايم كه در نهايت منجر به فتح تهران و سقوط رژيم مي‌شود. (هوراي جمعيت) البته اين دفعه احتياج به ماكت و كالك منطقه‌اي نداشتيم چون اين بار قرار است به تهران برويم. [دست زدن حضار و شعار «امروز مهران، فردا تهران»] البته نام آن را با عنايت به نام پيامبر اسلام «فروغ جاويدان» نام گذارده‌ايم. (صلوات حضار) و عمليات را به اسم امام حسين(ع) آغاز خواهيم كرد. چون اين بار احتياج به ماكت نداشتيم گفتيم چه ضرورتي دارد؟ خود نقشه ايران را بياوريد! (با چوب‌دستي از سمت چپ نقشه قصرشيرين، باختران و تهران را نشان مي‌دهد) همانند شهاب بايد به تهران برويم. از لحظه‌ها ـ حتي كوچكترين لحظه‌ها ـ بايد استفاده كرده، نبايد هيچ لحظه‌اي را از دست بدهيم زيرا در اين عمليات لحظه‌ها تعيين‌كننده و سرنوشت‌سازند. اين عمليات بايد در عرض 2 يا 3 روز انجام شود چون فقط اگر عمليات با اين سرعت انجام شود رژيم فرصت بسيج نيرو پيدا نخواهد كرد؛ چون اصلاً به فكرش هم نمي‌رسد كه ما بتوانيم در عرض اين مدت به تهران برسيم و احتمالاً نمي‌تواند هيچ عكس‌العمل مؤثري انجام بدهد. مي گويند برويم اهواز را بگيريم و يك سري مي‌گويند برويم كرمانشاه را بگيريم. ما نشستيم و فكر كرديم و ديديم بايد از طريق كرمانشاه برويم زيرا اولاً تا حدودي وضع و شرايط مسيري كه انتخاب كرده‌ايم نسبت به قبل مناسب‌تر و بهتر است، چون عراق تا قصرشيرين و سرپل ذهاب پيش رفته است و اين بار نياز به خط‌شكني نداريم و به راحتي مي‌توانيم تا كرمانشاه برويم. ثانياً نزديك‌ترين نقطه مرزي براي رسيدن به تهران كرمانشاه است. از آن به بعد براساس تقسيمات انجام شده 48 ساعته به تهران خواهيم رسيد. البته روي لشكر 84 و 88 شناسايي انجام داده‌ايم اگر موقعيت سياسي مثل قبول قطعنامه 598 شوراي امنيت از طرف ايران پيش نمي‌آمد شايد فقط در همانجا (كرمانشاه) عمل مي‌كرديم ولي حالا ايران خيلي ضعيف شده است و ما يكراست مي‌رويم و تهران را مي‌گيريم. بايد بدانيم كه ما از قبل تصميم انجام اين عمليات بزرگ را داشتيم و مي‌خواستيم آن را ديرتر انجام دهيم اما پذيرش قطعنامه كار ما را تسريع كرد؛ يعني به دليل شرايط سياسي جديد مجبوريم يكي دو ماه آن را زودتر انجام دهيم. تصميمي كه ما گرفتيم بسيار حساس و مشكلي بود و ما چاره‌اي جز عمل نداريم و اگر الآن اقدامي نكنيم فرصت از دست خواهد رفت زيرا بعد از اينكه بين ايران و عراق صلح شود ما در اينجا قفل مي‌شويم و ديگر نمي‌توانيم كاري انجام بدهيم و از لحاظ سياسي تبديل به فسيل مي‌شويم. پس بايستي آخرين تلاش خودمان را هم بكنيم و يك بار ديگر كل سازمان را به صحنه بفرستيم و مطمئن هستيم كه پيروزيم و از هم‌اكنون من اين پيروزي را به شما و خلق قهرمان ايران تبريك مي‌گويم.

اگر ما به تحليل‌هايي كه در مورد رژيم داشته‌ايم معتقد هستيم زمان مناسبي براي ما به وجود آمده است. ما در تحليل از جنگ گفتيم كه رژيم در منتهاي ضعف حاضر به توقف جنگ مي‌شود و دليل قبول قطعنامه از طرف آنها هم همين است. ما نبايد اين فرصت تاريخي را از دست بدهيم. بايد حمله كنيم و كارش را يكسره كنيم. رژيم ديگر نيروي جنگي لازم را ندارد و نمي‌تواند نيروي جبهه را تأمين كند؛ مثلاً عراق در همين چند عملياتي كه كرده است به راحتي توانسته مناطقي را پس بگيرد و هر چه خواسته جلو رفته است. «فاو» را گرفته و جزاير مجنون و چند نقطه ديگر را با چند ساعت جنگ بازپس گرفته است. ملت ديگر از جنگ خسته شده‌اند و همه مخالف جنگ هستند و كسي به جبهه نمي‌آيد. كساني كه در جبهه هستند افرادي هستند كه آنها را به زور از شهرها و روستاها دستگير كرده‌اند و به جبهه فرستاده‌اند و ميلي به جنگيدن ندارند. تمام لشكرها و نيروهاي رژيم در حملات عراق ضربه كاري خورده و پراكنده هستند و ياراي مقابله با ما را ندارند. پس هم از لحاظ نظامي تعادل خود را از دست داده است و هم از لحاظ سياسي در انزواي بين‌المللي قرار دارد.

البته در اين چند روز كه اعلام آماده‌باش بود شما خيلي كار كرديد و كار يكي يا دو ماه را در 3 روز كرده‌ايد. از حالا بايد همگي آماده باشيد كه هر وقت گفتيم حركت مي‌كنيم آماده باشيد. شايد سازمان 25 سال پيش به وجود آمد تا در چنين روزي به چنين كاري دست بزند.

ما از طرف قصرشيرين مي‌رويم. در آنجا لشكر 81 با عراق درگير است، لشكر 58 و لشكر 88 در سومار درگير هستند. لشكر 64 در پيرانشهر است و تنها امكان دارد لشكر 28 در راه به استقبال ما بيايد.

كاري كه ما مي‌خواهيم انجام دهيم در حد توان و اشل يك ابر قدرت است؛ چون فقط يك ابرقدرت مي‌تواند كشوري را ظرف اين مدت تسخير كند؛ به طور مثال بغداد تا مرز ايران 180 كيلومتر  فاصله دارد و در طول 8 سال جنگ ايران ادعاي گرفتن آن را نكرده است؛ و همين طور عراق هم ادعاي گرفتن تهران را نكرده است اما ما مي‌خواهيم برويم تهران را بگيريم. ما به ترتيب به قصرشيرين، سرپل ذهاب، اسلام‌آباد و بعد كرمانشاه مي‌رويم. بعد از آن همدان، قزوين، تاكستان، كرج و بالاخره تهران. (كف زدن حضار) ما در كرمانشاه اعلام جمهوري دموكراتيك اسلامي مي‌كنيم. تيپ‌ها در كرمانشاه مستقر مي‌شوند و 2 تيپ به سنندج و بقيه به سمت همدان حركت مي‌كنند. نام عمليات محور همدان را به نام «بديع زادگان» گذاشته‌ايم. بعد از آنكه به همدان رسيديد و مستقر شديد يكي از تيپ‌هاي زير نظر خودت را براي كمك به تهران بده. وقتي همدان و صدا و سيماي آن را گرفتيد صداي مجاهد را پخش كنيد و به مردم اعلام كنيد كه ما داريم مي‌آييم.

رادار همدان بايد منهدم شود تا هواپيماها نتوانند درست كار كنند. از پايگاه نوژه هم ترسي نداشته باشيد؛ هر

سه ساعت به سه ساعت دستور مي‌دهم هواپيماهاي عراقي بيايند و آنجا را بمباران كنند. پايگاه هوايي تبريز را هم با هواپيما هر سه ساعت به سه ساعت مورد هدف قرار خواهيم داد. از نظر هوايي ناراحت نباشيد چون هواپيماهاي عراقي پشتيبان ما هستند و تمام ماشين‌ها به صورت ستون حركت مي‌كنند. البته اين عمليات را دو عامل درجه يك تهديد مي‌كند؛ يكي اينكه از طرف رژيم خميني از طريق هواپيما مورد حمله و بمباران قرار بگيريم چون روي جاده همه به يك ستون حركت مي‌كنيم؛ ثانياً چون صف ماشين‌ها خيلي طولاني است اگر ماشين‌هايي خراب شوند و يا از دور خارج شوند نبايد به خاطر آن همه ستون متوقف شوند و بايستي آن را به سرعت از دور خارج كرد و از ماشين زاپاس استفاده كرد و يا كلاً آن را از دور خارج كرد و معطل آن نشد. در ضمن هيچ ماشيني حق سبقت گرفتن از جلويي را ندارد و همين طور حق عقب افتادن را هم ندارد. هر جا كه رسيديد سر راه جاده‌ها را باز كنيد. تيپ‌هاي مأمور در شهر مأمور تأمين جاده‌هاي آن شهر مي‌باشند و هر تيپ با  رسيدن به آن شهر وارد آن شده و بقيه ستون بلافاصله به حركت خود ادامه مي‌دهند. ضمناً اگر اسير شديد راجع به خط سير عمليات كه از كدام جاده و از كدام شهرهاست، چيزي نگوييد و بگوييد كه عمليات قرار بود تا همين جا باشد.

 رجوي: در اين عمليات مردم به حمايت از ما برمي‌خيزند. كساني كه حاضرند با ما بيايند را از پادگان‌ها و مراكز سپاه مسلح كنيد و هر چه خواستند تا تهران بيايند آنها را با خودتان ببريد. در اين عمليات نيروهاي زيادي به ما كمك خواهند كرد. از طرفي در زندان‌ها كه باز شود آنها هم با ما هستند و با ما خواهند آمد. نيروهاي زندان بالقوه با ما هستند. محمود، وقتي كه تهران را گرفتي در خيابان طالقاني به ساختمان بنياد علوي مي‌روي. در طبقه پنجم آنجا اتاقي است كه روزي اتاق من و اشرف و موسي بوده است. سلام من را به ساكنين آنجا مي‌رساني و اگر مردم آنجا بودند جاي ديگري را به آنها بده چون ما را بعد از انقلاب به زور از آنجا بيرون كردند. آن اتاق را براي من نگهدار تا وقتي كه به تهران آمدم در آنجا مستقر شوم.

 رجوي رو به حضار:آيا ما ديوانه نيستيم كه مي‌خواهيم چنين كاری بكنيم؟ آيا به نظر شما چنين كاري شدني است و آيا احمقانه نيست؟ اگر كسي مخالفتي دارد بيايد و صحبت كند و كسي هم حق ندارد با او مخالفت كند.

رجوي نشست و يك سيگار روشن كرد. در همين حين زني از ميان جمعيت بلند شد و دست خود را بلند كرد. همه حضار با تعجب به او نگاه مي‌كردند.

رجوي: پشت ميكروفون بيا و حرف‌هاي خودت را بگو.

زن: من مخالف نيستم اما اين كه مي‌گويید مردم با ما هستند فكر نمي‌كنم چنين باشد. من و شوهرم چند شب قبل از خارج آمده‌ايم و خود من 4 ماه است كه از ايران آمده‌ام.مردمي كه من ديده‌ام با آنچه كه شما مي‌گوييد تفاوت دارند. فكر نمي‌كنم آنها به ما كمك كنند. هيچ گونه جو سياسي نظير آنچه شما به آن اشاره مي‌كنيد در ايران به وجود نيامده است، چون خيلي‌ها در ايران هستند كه حتي راديو مجاهد را گوش نمي‌دهند و از مجاهدين هم به كلي بي‌خبرند. شما چطور انتظار داريد با اختناق شديدي كه وجود دارد چنين كساني در تهران بلند شوند و از ما حمايت كنند؟

رجوي: درست مي‌گويي و درست صحبت كردي ولي من الان تو را قانع مي‌كنم. اين نظر تو به 4 ماه پيش برمي‌گردد و الان ايران خيلي فرق كرده است. از آن گذشته تا ما شهري را آزاد نكنيم مردم با ما نخواهند شد. ما روي نيروي خودمان حساب مي‌كنيم. مردم در وهله اول نخواهند آمد و حتي ممكن است از ما بترسند و همان طور كه گفتي بروند و درهايشان را ببندند؛ ولي وقتي كه رفتيم و در كرمانشاه مستقر شديم و مردم ديدند كه تعادل قوا به سمت ما مي‌چرخد يك قدم بيرون مي‌گذارند و ما در شهر مي‌گرديم و اعلام مي‌كنيم كه هستيم و آن وقت مردم جرأت مي‌كنند درها را باز كنند و بعد جلو آمده از ما حمايت مي‌كنند و ما هم كارها را به دست مردم مي‌دهيم، ولي در ابتدا آنچه تو گفتي درست است. در آن موقع كه شما در ايران بوديد چقدر از مردم مخالف خميني بودند؟

زن: 90 درصد!

رجوي: اين 90 درصد اگر بفهمند كه مجاهدين به شهرشان آمده‌اند حتماً از آنها حمايت مي‌كنند و مردم وقتي كه ديدند سپاه و كميته ديگر نيست حتماً نمي‌ترسند و وقتي كه اسلحه گرفتند خودشان همه كاره مي‌شوند و شما فقط آنها را راهنمايي مي‌كنيد. البته اگر در اين عمليات شكست هم بخوريم تأثيرش آن قدر هست كه باعث برپايي قيام توسط مردم شود، چون رژيم وضعيتي ندارد كه تا عيد دوام بياورد ولي ما در وضعيتي مثل 30 خرداد قرار داريم و بايد به اين كار تن بدهيم. البته براي من تصميم‌گيري در اين مورد مشكل بود چون بهترين نيروها و نفراتي را كه در سال‌هاي زندان با هم بوديم به داخل صحنه مي‌فرستيم. ما در اين عمليات مي‌خواهيم تمام سازمان و تمام ارتش آزاديبخش را به ميدان جنگ ببريم. اين، خودش ريسك بالايي دارد، چون جنگ دو وجه دارد؛ يا شكست يا پيروزي. در صورتي كه شكست باشد موجوديت سازمان به خطر مي‌افتد. ما در قديم 3 يا 4 نفر را در ايران داشتيم كه آن عمليات‌ها را مي‌كردند كه سپاه و كميته‌ها هيچ كاري نمي‌توانستند بكنند. شما در سال 60 در عمليات‌هاي تهران چه كار مي‌كرديد؟

ساسان: بالطبع با اين نيرويي كه داريم مي‌رويم و حتماً برايمان موفقيت‌آميز خواهد بود زيرا در سال 60 و 61 در تهران فقط 8 تا 10 تيم نظامي در سراسر تهران داشتيم كه نيروهاي كميته و پاسداران از دست ما در امان نبودند. مثلاً يك تيم 3 نفره ما اين طرف ميدان مصدق مي‌ايستاد، يك تيم آن طرف و سراسر مسير را به راحتي مي‌بستند و نيروهاي پاسدار و كميته هم كاري نمي‌توانستند بكنند و از ما مي‌خوردند.

مريم رجوي: ما در 30 خرداد از روي استيصال و ضعف با رژيم برخورد كرديم ولي امروز از موضع قدرت با او برخورد خواهيم كرد. البته دليل اينكه ما مي‌خواهيم اين قدر زود دست به اين عمليات بزنيم اين است كه رژيم در حال حاضر هم دچار بحران نيرويي شده و هم روحيه نيروهايش به دليل شكست‌هاي پياپي ضعيف شده است. براي همين هم مي‌خواهد صلح صوري كند تا وقت پيدا كند و بسيج نيرو كند. به همين دليل ما بايد تا دير نشده از اين فرصت استفاده كنيم و اين عمليات را انجام دهيم ولي قبلاً بين هر عمليات يكي دو ماه براي كارهاي مقدماتي، از جمله شناسايي و آماده كردن خودروها و ديگر وسايل و مانور وقت لازم داشتيم كه در حال حاضر موفق شديم همه كارها را در عرض همين مدت كوتاه بعد از عمليات چلچراغ انجام دهيم كه كار بسيار شاقي بود ولي با روحيه بالاي افراد ما و عنصر مجاهد بودن كه در همه بوده است اين كار در اين مدت كوتاه عملي شد و خيلي‌ها در اين مدت كوتاه، آموزش‌هاي پيچيده‌اي نظير كار با تانك را هم ياد گرفتند و آماده عمليات شدند.

ما در اين راه عاشوراگونه مي‌رويم اما اين بار با زماني كه در 30 خرداد 60 شروع كرديم فرق مي‌كند، چون در آن موقع چشم‌انداز پيروزي نداشتيم و عاشوراگونه شروع كرديم ولي اين بار چشم‌انداز پيروزي داريم كه خيلي ملموس است. البته همه افراد بايد بدانند كه مي‌خواهند چه كار كنند. ما كاري مي‌خواهيم بكنيم كه همه دنيا تعجب كنند و يك دفعه بفهمند كه ما در تهران هستيم و خميني ديگر وجود ندارد.

مريم رجوي: درست است كه ما به خاطر وظيفه‌اي كه داريم عاشوراگونه وارد مي‌شويم ولي در اينكه ما حتماً پيروز مي‌شويم هيچ شكي نداريم. الآن جبهه‌ها خالي شده و وقتي كه از جبهه آن طرف‌تر برويم كسي نيست كه جلو ما را بگيرد و ما آن قدر مي‌خواهيم با سرعت پيش برويم كه هر كس كه مجروح شد بايد خودش مسئله‌اش را حل كند كه باعث كندي ستون نشود.

رجوي: اگر كس ديگري حرفي دارد بايد بگذارد در ميدان آزادي تهران بگويد و جمع‌بندي عمليات هم در همان جا خواهد شد. طي چند روزي كه ما در اردوگاه قدم زده‌ايم شاهد بوده‌ايم كه بچه‌ها چقدر كار كرده‌اند.

 تانك‌هاي 6چرخ سرعت‌شان زياد است و هر سه تا از آنها كه وارد يك شهر شود همان رژه‌اش جو وحشت را حاكم مي‌كند. ما براي همين از اين تانك‌ها استفاده مي‌كنيم.

در اينجا نشست تمام شد و همه دست زدند و شعار دادند و نهايتاً سرودي پخش شد و افراد شروع به بيرون رفتن از سالن كردند. ساعت 30/2 بود كه سخنراني پايان پذيرفت.

در روزهاي شنبه و يكشنبه كارها جنبه آماده‌سازي داشت و اسرايي كه قرار بود در عمليات شركت كنند سازماندهي شدند و طي يك نشست در روز شنبه فرمانده گردان‌ها، سرگروه‌ها و فرماندهان دسته در رابطه با آرايش ستون و مكانيزم عمليات توجيه شدند. در اين نشست‌ها به افراد گفته مي‌شد كه تا باختران درگيري نخواهيم داشت و ستون تحت هيچ شرايطي نبايد توقف داشته باشد.

در روز يكشنبه قرار شد كليه قسمت‌ها حداكثر تا ساعت 14 همه كارها را انجام داده و استراحت كنند كه غالب آنها موفق نشدند و بعضاً تا نيمه شب كار آماده‌سازي ادامه داشت. تانك‌ها نيز از چندين روز قبل تحويل تيپ‌ها شده بود. طي همين 2 روز افراد پايگاه بديع به مرور آزاد شده و به قرارگاه اشرف رفته و در سازمان تيپ‌ها قرار مي‌گرفتند. همچنين در روز يكشنبه كليه تيپ‌ها در قرارگاه اشرف مانور داشتند. در اين مانور آرايش ستون تمرين داده مي‌شد و بعدازظهر همين روز بعضي از تيپ‌ها كه توانسته بودند نشست توجيهي را در روز شنبه بگذرانند در جلسه توجيهي شركت كردند. در اين نشست‌ها به افراد گفته مي‌شد روي جاده حركت كنند و به سرعت 70كيلومتر در ساعت در پيشروي الزامي است و از هر طرف كه به شما شليك شد به همان سمت شليك كنيد. در همين نشست‌ها برگه‌هايي جهت پر كردن به افراد داده مي‌شد كه برگ شناسايي محسوب مي‌شد.

همه ماشين‌ها شماره‌گذاري شده و تيپ‌ها كدبندي و نامگذاري شده و به همه ابلاغ شده بود كه مدارك عراقي را بگذارند و مقداري پول ايراني بين افراد تقسيم شده بود و با برنامه و امكانات و سازماندهي، در انتظار دوشنبه و شروع عمليات بودند.

تحليل سازمان كه موجب تصميم‌گيري آن در آن مقطع بود به شرح زير است:

 1-با پذيرش قطعنامه 598 چشم‌انداز آينده نظامي سازمان در جدار مرز مبهم خواهد بود و رجوي در پيشبرد خط فعلي با مشكل روبه‌رو خواهد شد. (بن بست در عمليات نظامي)

2- ظاهراً عراق به سازمان فشار مي‌آورده است و از قول افراد رده بالاي سازمان نقل مي‌شده است كه: «صاحبخانه (عراق) به ما فشار مي‌آورد.» يا به عبارت ديگر: «صاحبخانه ما را جواب كرده است.»

3- براساس تحليل سازمان، جمهوري اسلامي از دو عامل ثبات و پايداري، يعني «جنگ» و «اختناق داخلي» برخوردار است كه با پذيرش قطعنامه 598 خود به خود عامل جنگ را از دست داده و صرفاً اختناق باقي مانده است. در پي اين برداشت، سازمان به اين استدلال رسيده بود كه: «اولاً جمهوري اسلامي از حيث نظامي در حداقل توان خويش و از حيث روحيه و توان عملياتي و تدافعي بسيار ضعيف است، ثانياً از حيث كمك‌هاي مردم حداكثر نارضايتي وجوددارد و نظام در مقابل سؤال مردم بي‌پاسخ مانده است.

نيروهاي متشكله حاضر در عمليات «فروغ» به سه گروه عمده در سازمان تقسيم مي‌شوند:

1- نيروهايي كه از قبل در مجموعه ارتش آزاديبخش متشكل بودند و در عمليات‌هاي مختلف شركت داشتند و تجربيات خوبي از آن عمليات‌ها كسب كرده بودند. اينها از توانايي خوبي برخوردار بوده، آموزش ديده و از تابعيت تشكيلاتي و توانايي برخوردار بودند، تا آخرين لحظه مي‌جنگيدند و هنگامي كه مهمات‌شان تمام مي‌شد با نارنجك خودكشي مي‌كردند و حاضر به تسليم نبودند.

2- نيروهايي كه بنا به ضرورت طي يك فراخوان عمومي از اعضا و هواداران سازمان در كشورهاي مختلف، بخصوص اروپا بسيج شده و به عراق روانه شده بودند. اين دسته از نيروها با توجه به مدت محدود آموزش نظامي از كيفيت پائيني برخوردار بودند. اين تيپ‌ها روحيه جنگي نداشتند، آموزش ديده نبودند و حتي لوازم آرايش خود را به همراه آورده بودند و با اقوام‌شان در ايران قرار ملاقات گذاشته بودند. تعدادي نيز مدارك تحصيلي خود را آورده بودند تا پس از فتح ايران، سهمي در قدرت بگيرند! به عبارت ديگر اين گروه جهت سياهي لشكر فراخواني شده بودند.

3- اسرايي كه در عمليات‌هاي قبلي به اسارت سازمان درآمده بودند و با اقدامات توجيهي سازمان به آن جذب شده بودند و پس از آموزش‌هاي لازم در تيپ‌ها سازماندهي شده بودند. اين عده حدود 800 نفر برآورد شده‌اند كه با وعده آزادي آمده بودند و انگيزه بسيار پائيني داشتند و توانايي نظامي مطلوبي نيز نداشتند و طبعاً در عمليات تلفات زيادي داشتند. البته عده كثيري از آنان از ابتداي درگيري‌هاي اسلام‌آباد فرار كرده از كوهستان‌هاي مجاور خود را به استان‌هاي ديگر رسانده بودند.

قابل توجه است كه عمدتاً فرماندهان عملياتي سازمان در عمليات «فروغ» از رده‌هاي بالاي تشكيلاتي بوده‌اند كه نظامي نبوده‌اند و بعضاً اصول اوليه فرماندهي يك عمليات نظامي را نمي‌دانستند. كليه نيروهاي سازمان، اعم از كادر و عضو و هوادار، به استثناي تعدادي كه هدايت و پشتيباني را به عهده داشتند كه در اين عمليات شركت كردند، مجموعاً در حدود 4500 تا 5000 نفر برآورد شده‌اند كه در حدود 25 درصد از آنان را زنان و دختران تشكيل مي‌دادند.

هر تيپ شامل 160 تا 180 نيرو مركب از دو گردان پياده، يك گردان تانك، يك گردان ادوات، يك گردان اركان، يك گروهان پشتيباني رزمي و يك دفتر بوده است. هر گردان پياده شامل 5 نفر كه در 5 دسته 10 نفره سازماندهي شده بودند، مي‌شد.

تجهيزات هر تيپ عبارت بود از 4 تانك، 6 دستگاه هينو حامل تيربار سبك، 4 دستگاه جيپ حامل تيربار، 2 دستگاه جيپ حامل دوشكا، 2 دستگاه جيپ حامل توپ 106، 2 دستگاه جيپ حامل تيربار دولول، يك دستگاه ايفا حامل ضدهوايي چهارلول، يك دستگاه ماشين دو پداله و يك دستگاه وانت دوكابينه حامل تيربار با يك دستگاه جيپ، 2 دستگاه لندكروز، يك دستگاه وانت دوكابينه براي فرماندهي، 4 دستگاه ايفا حامل نيرو، يك دستگاه كاميون، 2 تانكر سوخت و يك دستگاه آمبولانس، ضمناً در هر تيپ دو گروه فيلمبردار جهت ثبت كليه وقايع سازماندهي شده بود.

پس از فراهم آمدن مقدمات، ستون ارتش آزاديبخش متشكل از 25 تيپ رزمي، رأس ساعت 6 صبح روز دوشنبه 3/5/67 پس از اجراي مراسم صبحگاهي از قرارگاه خود در عمق خاك عراق به حركت درآمده و پس از طي مسير تعيين شده در ساعت 4 بعدازظهر از مرز خسروي عبور كرده و طبق پيش‌بيني، ستون ساعت 5 بعدازظهر از قصرشيرين و 6 بعدازظهر از سرپل ذهاب عبور كردند. از اين پس وظيفه فرماندهي محورها و تيپ هاي تحت امر به قرار زير آغاز شد:

1- محور اول به فرماندهي مهدي براعي، 3 تيپ تحت امر، وظيفه تصرف شهرهاي كرند (تا ساعت 8 شب) و اسلام آباد (تا ساعت 10 شب) را به عهده داشته است.

2- محور دوم به فرماندهي ابراهيم ذاكري با 5 تيپ تحت امر، وظيفه تصرف كرمانشاه را تا ساعت 12 شب به عهده داشته است. در كرمانشاه قرار بوده است مراكز مهمي چون صدا و سيما، هوانيروز، مراكز قرارگاه‌هاي سپاه و... به تصرف درآيد و تعدادي از تيپ‌ها مستقر و بقيه جهت كمك، محورهاي بعدي را همراهي كنند. به منظور پاكسازي كرمانشاه يك ساعت توقف تا ساعت 1 بامداد درنظر گرفته شد.

3- محور سوم به فرماندهي محمود مهدوي با 2 تيپ تحت امر، وظيفه تصرف همدان را تا ساعت 30/7 صبح روز سه شنبه 4/5/67 به عهده داشته است. تصرف پايگاه هوايي نوژه نيز به عهده اين محور بوده است. يكي از
 تيپ ها در همدان مستقر و تپ دوم ستون را همراهي مي‌كرده است. تصرف همدان و پايگاه نوژه تا 30/9 صبح به طول مي‌انجاميده است.

4- محور چهارم به فرماندهي مهدي افتخاري با 2 تيپ تحت امر، وظيفه تسخير و پاكسازي قزوين را به عهده داشته است. يك تيپ جهت نگهداري در قزوين مستقر و تيپ ديگر ستون را همراه مي‌كرده است.

5- محور پنجم به فرماندهي محمود عطايي، كه رياست ستاد فرماندهي كل را نيز برعهده داشت و با معاونت مهدي ابريشمچي با 13 تيپ تحت امر، مسئوليت اجراي مرحله نهايي عمليات يعني تصرف تهران را داشته است. مراكز حساس تهران از قبل شناسايي و بين يگان‌هاي رزمي تقسيم مسئوليت شده بود. زمان پيش‌بيني شده براي عمليات در تهران 4 بعدازظهر روز سه‌شنبه 4/5/67 درنظر گرفته شده بود. نيروهاي اين محور ازجمله زبده‌ترين نيروهاي سازمان بودند.

سازمان در مورخ 3/5/67 ساعت 3 بعدازظهر عمليات خود را موسوم به «فروغ جاويدان» آغاز كرد. در لحظه حركت تيپ‌ها رهبري سازمان براي بدرقه در محل حاضر شده و اظهارات مختصري براي نيروها ايراد كرد.

عراق پيشاپيش حملات گسترده‌اي را در جبهه غرب و جنوب آغاز كرده بود و يك عمليات هوايي براي ايجاد جو رعب و وحشت عليه مردم غرب كشور انجام داد. تقريباً همزمان با شروع عمليات «فروغ جاويدان» ارتش عراق با حجم وسيعي اقدام به حمله گسترده‌اي در منطقه جنوب، با تظاهر به قصد تصرف خرمشهر انجام داد، كه هدف آن در حقيقت زمينگير كردن قوي‌ترين لشكرها و تيپ‌هاي رزمي جمهوري اسلامي بود. براي تكميل شدن رفع موانع، نيروي هوايي عراق روزهاي قبل از آغاز عمليات سازمان، به دفعات مناطق تجمع نيرو در اطراف كرند و اسلام آباد را نيز بمباران كرد.

نيروهاي سازمان پس از شروع عمليات در ساعت 4 بعدازظهر از مرزهاي بين‌المللي عبور كرده وارد خاك جمهوري اسلامي شدند. از آنجا كه رژيم عراق تجاوز خود را تا شهرهاي قصرشيرين و سرپل ذهاب گسترش داده بود، نيروهاي سازمان بدون درگيري و عبور از خط وارد شهرهاي قصرشيرين و سرپل ذهاب شده و پس از عبور از كرند به سمت اسلام‌آباد پيشروي كردند و حدود ساعت 30/9 شب به اسلام‌آباد رسيدند و شهر را تصرف كردند.

در اين شرايط عراق با توپ گردنه پاطاق را مي‌زد. از طرفي هواپيماهاي عراقي منطقه شمال گردنه موسوم به «ريجاب» و چندروستاي پرجمعيت آن حوالي را بمباران شيميايي نمود كه عده زيادي شهيد و جانباز برجاي گذاشت. هواپيماهاي عراق اقدام به پخش حجم زيادي اعلاميه بر فراز شهرهاي مرزي، ازجمله كرند غرب نمودند مبني بر اين كه عراق در حال انجام عمليات گسترده است و از نيروهاي نظامي خواسته شده بود كه با دردست داشتن آن اطلاعيه خود را تسليم نمايند و نيز از مردم منطقه تقاضاي ترك منطقه شده بود. درواقع سازمان تا بالاي گردنه پاطاق هيچ نيروي بازدارنده‌اي جلو روي خود نداشت و تا زماني كه بلندگوي سازمان در اسلام‌آباد غرب اعلام ننمود كسي باور نمي‌كرد كه سازمان دست به چنين عملياتي زده است و همه گمان مي‌كردند نيروهاي عراق عاملان اين عمليات‌اند.

هواپيماهاي عراقي هم در اين موقع عملاً وارد كار شدند و با بمباران وسيع رزمندگان، تعداد زيادي از نيروهاي ما را به شهادت رساندند. در ساعت 30/11 شب يكي از تيپ هاي باختران راه را اشتباه رفته همين امر باعث شده بود كه ترافيك سنگيني در شهر [اسلام‌آباد] و در خارج شهر به وجود بيايد. همچنين به علت فرار وسيع مردم از شهر ستون سازمان كاملاً متوقف شد.

پس از خروج ستون نيروهاي سازمان از اسلام‌آباد پس از يكي دو درگيري كوچك، در ساعت2 نيمه شب 4/5/67 در منطقه حسن‌آباد، يكي از تيپ‌هاي سازمان گرفتار درگيري سنگيني شد و با اين كه اولين تيپ گردنه حسن‌آباد را پشت سر مي‌گذارد اما بعد از‌ آن هم درگير نبرد سنگيني در منطقه مي‌شود.

پس از كمك رساني گردان‌هاي متعدد از تيپ‌هاي مختلف به نيروهاي درگير، درنزديكي‌هاي صبح مجدداً ستون سازمان به حركت درآمد اما باز در گردنه چهار زبر، درگير شد و دنباله ستون متوقف گرديد.

بر اثر نبرد سنگين در چهارزبر مرتباً تعداد زخمي‌ها زياد شد و تعداد لاشه‌هاي كاميون‌ها و كشته‌ها و... افزايش پيداكرد و تعدادي از فرماندهان گردان درگير هم كشته شدند. دراين وقت حمله ديگري از سوي سه راهي ملاوي به نيروهاي سازمان صورت گرفت. در اين ميان اسراي حاضر در عمليات غالباً فرار كردند و بي‌نظمي شديدي بر نيروهاي سازمان حاكم شد. بلافاصله پس از آزادسازي شهر اسلام‌آباد، يگان‌هاي سپاه پيشروي را به سوي كرند آغاز كردند. قبل از رسيدن نيروهاي خودي به اين شهر در ساعت 3 نيمه شب، 3 فروند هلي‌كوپتر ترابري در كرند به زمين نشستند و تعدادي از كادرهاي منافقين و رهبري سازمان [برابر اطلاعات موجود رجوي و همسرش طي مدت اشغال، در شهر كرند به سر مي‌بردند.] را از شهر خارج كردند. از ساعت 7 حملات هواپيماها و سپس حملات هوانيروز باختران بر روي ستون سازمان شروع شد.

 همين امر موجب شد كه نفرات، كه پيش از آن در ماشين‌هاي خودشان بودند، از ماشين‌ها خارج شده و در اطراف جاده لاي شيارها و پناهگاه‌هاي طبيعي، كنار جاده و زير پل‌ها سنگر بگيرند و ستون كاملاً متوقف شود. در ضمن، همزمان، در اطراف كارخانه قند درگيري سنگيني درگرفت. در هر سه جبهه درگيري، نيروهاي جمهوري اسلامي بر فراز ارتفاعات، بر نيروهاي سازمان اشراف كامل داشتند و ضمناً با حملات هوايي نيروهاي سازمان را به شدت سركوب كردند. دراين ميان تعدادي از نيروهاي ارتش آزاديبخش ناگزير از فرار و عقب‌نشيني شدند. اين در حالي بود كه تعدادي از بي‌سيم‌هاي آنها از كار افتاده بود و آمبولانس‌ها مرتباً زخمي‌هاي سازمان را به عقب برمي‌گرداندند.

 ظهر روز چهارشنبه 4/5/67 نيروهاي جمهوري اسلامي از دوجبهه، از طرف پادگان الله اكبر و از منطقه جنوب اسلام‌آباد، به سمت اسلام‌آباد هجوم آوردند و مناطق غربي و جنوبي شهر را كلاً زيرفشار قرار دادند، به طوري كه حتي در جنوب شهر پيشروي داشتند. در ساعات آغازين روز چهارشنبه نيروهاي ارتش آزاديبخش با اميدواري به پيشروي به سمت باختران، براي گرفتن تنگه چهارزبر به آن منطقه هجوم آوردند كه تلاششان ناكام ماند.

جريان حمله به اين ترتيب بود كه افراد سازمان تا صبح چهارشنبه در لابه‌لاي شيارهاي كوهستان به طور مستتر استراحت مي كردند، تا اين كه در اولين ساعات بامداد هلي‌كوپترهاي عراقي جهت باز كردن تنگه به كمك ارتش آزاديبخش آمدند و با آمدن آنها دستور تهاجم و حركت به نيروهاي سازمان داده شد. درگيري شديدي براي گرفتن تنگه آغاز شد و با شكست اولين تهاجمات ارتش آزاديبخش، فرار نيروهاي سازمان شروع شد. نيروهاي جديد با اين تصور كه راه باز شده است به سمت جلو در حركت بودند و در همين حال با نيروهايي روبه‌رو مي‌شدند كه در حال فرار بودند و علت عقب‌نشيني را هم توضيح نمي‌دادند. نيروهاي تازه‌وارد نيز با رفتن به صحنه درگيري و حركت به سمت عقب متوقف شدند. حملات هوايي مكرر و هجوم هلي‌كوپتر و كاتيوشا به منطقه، از سوي جمهوري اسلامي، امكان سازماندهي را از آنان گرفت و نيروهاي سازمان به تعجيل در ماشين‌هاي انباشته از نفرات، در حالي كه بعضي افراد به جاهاي مختلف ماشين آويزان بودند عقب‌نشيني مي‌كردند.
غروب روز چهارشنبه درگيري تنگه چهارزبر باعقب‌نشيني نيروهاي ارتش آزاديبخش به پايان رسيد و از شب پنجشنبه عقب‌نشيني كامل آغاز شد. چهارشنبه شب در ساعت 7 بعدازظهر شدت حملات ارتش جمهوري اسلامي حتي فرصت عقب‌نشيني را هم از نيروهاي سازمان گرفته بود. از صبح روز پنجشنبه 6/5/67 نيروهاي در حال فرار آنها، در حوالي اسلام‌آباد مورد چند حمله مختصر قرار گرفتند. مجروحين يا خود را مي كشتند يا اميدوار بازگشت نيروهاي تازه‌نفس مي‌ماندند. تعداد زيادي از افراد نيز در كوه و دشت و روستاهاي اطراف پراكنده شدند و آخرين خودروهاي سازمان با حداكثر ظرفيت و در حالي كه افرادي به اطراف آن آويزان بودند به داخل خاك عراق بازگشتند.

         

يكي از فرماندهان سپاه پاسداران در تشريح عمليات مي‌گويد: 11 روز قبل از حمله منافقين به داخل كشور، باخبر شديم كه تغييرات جديدي در آرايش ناوگان‌هاي مستقر در خليج فارس و درياي عمان به وجود آمده است. به طور مثال ناو هواپيمابر وينسنس به طرف دهانه تنگه هرمز آمده بود و ناوهاي انگليسي حركات مشكوكي را انجام مي دادند. در همين موقع 53 نفر از نمايندگان كنگره امريكا (به نقل از راديو منافق) طي نامه‌اي از وزارت امور خارجه خواسته بودند كه دولت ريگان در جهت تقويت سازمان منافقين به عنوان آلترناتيو آينده حكومت ايران برنامه‌ريزي بكند. دو روز بعد از اين قضايا يعني 9 روز قبل از حمله آنها و درست بعد از قبول قطعنامه 598 از طرف ايران اسلامي،‌عراق در دو جبهه غرب و جنوب دست به تحركات وسيعي زد. در جنوب خود را تا جاده خرمشهر- اهواز رساند و به طرف جاده اهواز حركت كرد و قصد داشت خرمشهر را دور بزند و در غرب از محور ازگله- قصر شيرين- سرپل ذهاب- گيلانغرب- سومار – نفت‌شهر و ميمك به عمق 30كيلومتر به داخل كشور تعرض كرد. به لطف خداوند، درجنوب بچه‌ها با آمادگي كه داشتند و همچنين با حضور وسيع و به‌موقع مردم ضربه مهلكي را به دشمن وارد آوردند و او را تا مرزهاي بين‌المللي عقب راندند. اما در غرب دشمن تجاوزش را گسترش مي داد. در اين مدت سعي كرد كه از محور سومار خودش را به سه راهي استراتژيك اسلام آباد- ايلام- ايوان‌غرب و همچنين درمنطقه گيلانغرب هم مي خواست خودش را به سه راهي ديگري برساند. اما خوشبختانه همان طور كه از راديو شنيديد مردم ايوان دلاورانه مقاومت كرده و تعدادي از تانك‌هايشان را منهدم كردند و سه دستگاه از آنها را هم به غنيمت گرفتند و تعدادي هم اسير گرفتند  دشمن ناچار شد كه 11 كيلومتر از آن سه راهي مهم عقب‌نشيني كند. رزمندگان يكي از تيپ‌ها نيز 11 تانك دشمن را منهدم كردند و دشمن به ناچار عقب‌نشيني كرد.قرار بود وقتي منافقين به تهران رسيدند، با پخش يك اعلاميه شديداللحن از كشورهاي ديگر درخواست حمايت كنند و آنها نيز منافقين را حمايت نمايند.

* برگرفته از کتاب "مجاهدین خلق، از پیدایی تا فرجام"