زندگینامه
 
در روز بیست و سوم شهریورماه سال 1344 شهر شیراز میزبان حضور هاشم بود. کودکی که از آغازین روزهای حیات با مصائب سخت زندگی روبه رو شد. در سنین خردسالی به علت ابتلا به بیماری تا سرحد مرگ پیش رفت. لیکن با نذر و نیاز و مناجات خداوند متعال شفا گرفت. شش سال بعد در برگ ریزان پائیزی پا به پای بچه های محله گودگری به مدرسه رفت. دوره ی ابتدایی را در مدرسه ی حاجی زاده به پایان رساند. در همین سال ها ضمن آموختن، پدر را در تأمین معاش خانواده یاری رساند و پس از پایان تحصیل در پایه ی دوم راهنمایی ترک تحصیل نمود. سال 1357، سال پرشور انقلاب هاشم به جمع یاوران امام(ره) پیوست. وی اندک زمانی بعد از شروع جنگ از طریق ناحیه 1 مقاومت بسیج، جهت گذراندن دوره ی آموزشی به کازرون رفت؛ آنگاه مردانه و با عزمی پولادین قدم به میدان جهاد نهاد مسؤول شناسایی واحد اطلاعات و عملیات لشگر 19 فجر آنچنان در کار خود دقیق بود، که به عنوان یکی از نیروهای زبده و کارآمد شهرت یافت. سردار دلاور اسلام در روز نهم فروردین ماه سال 1366 بر اثر ترکش گلوله تانک از ناحیه ی چشم و صورت مجروح گردید و ساعاتی بعد در بیمارستان صحرایی در آغوش برادرش جان به جان آفرین تسلیم کرد. جزیره ی مجنون در آن روز مغموم با سربازی 22 ساله از لشگر خمینی بدرود گفت که جای جای دشت خوزستان از خرمشهر مظلوم تا طلائیه شاهد رشادت ها و دلاورمردی های اوست.
 
وصیت نامه
 
«هرگاه خبر شهادت مرا شنیدید این مطلب را بر زبان بیاورید:«یا حسین (ع)»، زیرا من عاشق حسین (ع) بودم ..... این پیام را می دهم که از این انقلاب و امام که اهدایی خداوند به این ملت هستند تا آخرین قطره ی خون خود پاسداری نمایید و هیچ گاه از فکر خدا غافل نشوید و همیشه دوستدار و رهرو روحانیت خط امام – این حافظان اسلام- باشید».