خرمشهر در آتش
كتاب خرمشهر در آتش، خاطرات سرهنگ عراقي رضا الصبري است كه رسول رضاگاه آن را به فارسي ترجمه كرده است. اين كتاب از مجموعه كتابهاي «خاطرات» با موضوع «جنگ ايران و عراق» است.
اين كتاب، گزارشي از وقايع مختلف جنگ تحميلي عراق بر ايران است. رضا الصبري عمر خود را در هنگام وقوع وقايع مختلف جنگ تحميلي سپري كرده و شاهد درگيريهاي مختلفي در مناطق كوهستاني و دشتها و ماهورها بوده است. وقايع گوناگوني كه تصوير آن مكرراً در جلوي چشمانش ظاهر ميشود. چون خود از افراد سهيم در ايجاد آن وقايع هولناك بوده است.
سرهنگ عراقي، رضا الصبري خاطرات خود را با نوشتن زندگينامة خويش شروع ميكند. از كودكياش ميگويد: از پدرش، از شهرش، از موفقيتهايش در دانشكده افسري. سپس چگونگي شروع جنگ، چگونگي حمله به خرمشهر و قتلعام و بمباران مردم بيگناه و غير نظامي، قتلعام زنان و كودكان، اطفال شيرخوار و زنان آبستن و شكنجهدادن اسراي ايراني و اعدام وحشيانه مردان و زنان ايراني، تخريب خانههاي خرمشهر و با خاك يكسان كردن افراد درون خانهها را شرح ميدهد.
نويسنده، اطلاعاتي را نيز درباره شهر خرمشهر، بندر خرمشهر، اروندرود، منطقه جفير، كرخهنور و رودخانه كارون داده است.
نويسنده نتوانسته عواطف بشري خود را نسبت به ايرانيها و نفرت خود را از اعمال غير اخلاقي و ضد بشري فرماندهان عراقي پنهان كند. در جايجاي كتاب، دلاوري رزمندگان ايراني، كفنپوشيدن مدافعان مسلمان ايراني و هوشياري و برنامهريزي ايرانيها را تحسين ميكند.
گزيده متن
«... اين صحنههاي دردناك پاياني نداشت و بهويژه كه در برابر چشمانم اتفاق ميافتاد، ديگر طاقت ديدن آنها را نداشتم. عواطف انساني به جانم چنگ ميزدند و انقلاب شيعي در درونم، به مرز انفجار رسيده بود: من علوي هستم و پدرم و اجدادم هم علوي بودهاند!
اين كتاب، گزارشي از وقايع مختلف جنگ تحميلي عراق بر ايران است. رضا الصبري عمر خود را در هنگام وقوع وقايع مختلف جنگ تحميلي سپري كرده و شاهد درگيريهاي مختلفي در مناطق كوهستاني و دشتها و ماهورها بوده است. وقايع گوناگوني كه تصوير آن مكرراً در جلوي چشمانش ظاهر ميشود. چون خود از افراد سهيم در ايجاد آن وقايع هولناك بوده است.
سرهنگ عراقي، رضا الصبري خاطرات خود را با نوشتن زندگينامة خويش شروع ميكند. از كودكياش ميگويد: از پدرش، از شهرش، از موفقيتهايش در دانشكده افسري. سپس چگونگي شروع جنگ، چگونگي حمله به خرمشهر و قتلعام و بمباران مردم بيگناه و غير نظامي، قتلعام زنان و كودكان، اطفال شيرخوار و زنان آبستن و شكنجهدادن اسراي ايراني و اعدام وحشيانه مردان و زنان ايراني، تخريب خانههاي خرمشهر و با خاك يكسان كردن افراد درون خانهها را شرح ميدهد.
نويسنده، اطلاعاتي را نيز درباره شهر خرمشهر، بندر خرمشهر، اروندرود، منطقه جفير، كرخهنور و رودخانه كارون داده است.
نويسنده نتوانسته عواطف بشري خود را نسبت به ايرانيها و نفرت خود را از اعمال غير اخلاقي و ضد بشري فرماندهان عراقي پنهان كند. در جايجاي كتاب، دلاوري رزمندگان ايراني، كفنپوشيدن مدافعان مسلمان ايراني و هوشياري و برنامهريزي ايرانيها را تحسين ميكند.
گزيده متن
«... اين صحنههاي دردناك پاياني نداشت و بهويژه كه در برابر چشمانم اتفاق ميافتاد، ديگر طاقت ديدن آنها را نداشتم. عواطف انساني به جانم چنگ ميزدند و انقلاب شيعي در درونم، به مرز انفجار رسيده بود: من علوي هستم و پدرم و اجدادم هم علوي بودهاند!
+ نوشته شده در دوشنبه ۱۳۹۱/۰۳/۰۸ ساعت 23:12 توسط علی مرادی مهاجری
|