اصل غافلگیری
اصل غافلگيرى
غافلگيرى در لغت حالتى است كه در اثر حمله بى خبر شخصى به شخص ديگر يا ديده شدن شـخصى در حال انجام عملى غير منتظره به وجود مى آيد و در اصطلاح نظامى عبارت است از:
واردساختن ضربت به دشمن در زمان ، مكان و حالتى كه انتظار وآمادگى پذيرش و واكنش لازم عليه آن را نداشته باشد.
جان كالينز در توضيح اصل غافلگيرى به يك نكته مهم اشاره كرده و مى گويد:
لزومـى ندارد كه دشمن كاملا از عمليات محتمل الوقوع بى خبر باشد، تنها ضرورى است كه او ديـرتـر از آنـكـه بـتـوانـد واكـنـش مـؤ ثـرى نـشـان دهـد، بـه اهـمـيـّت قـضـيـه پى برد و آگاه شود.
در اجـراى ايـن اصـل بـايـد فضا و زمان را از دشمن سلب كرد، يعنى نه فضا براى گسترش و جـابـه جـايـى و تـغـيـيـر حـالت در اخـتـيـار داشـتـه بـاشـد و نـه زمـان بـراى اجـراى اعمال مذكور.
پيشينه تاريخى
اصـل غافلگيرى مانند ساير اصول پذيرفته شده جنگ ، ريشه اى كهن در تاريخ جنگ هاى دنيا دارد. ((سـون تـزو)) طـرّاح شـيـوه هـاى مـانـدنـى نـبـرد در چـيـن بـاسـتـان ، ا سـتـفـاده از اصل غافلگيرى را به عنوان اساسى ترين شيوه هاى يك حمله پيروزى آفرين توصيه كرده و مى گويد:
بـا حـمـله هـاى ناگهانى ، دشمن را در جاهايى كه آماده نيست ، غافلگير و با گروه هاى ضربت بـه وى هـجـوم بريد... سرعت و چالاكى ، جوهره جنگ است . از فقدان آمادگى دشمن استفاده كنيد و مـسـيرهاى پيش بينى نشده را برگزينيد و در جايى كه براى خود مصونيّت ايجاد نكرده است او را بكوبيد.
اعتقاد ايرانيان باستان به اصل غافلگيرى را مى توان در بخش هايى از كتاب مفقود شده ((آيين نامه )) كه در ((عيون الاخبار)) دينورى آمده مشاهده كرد:
... و هـنـگـامـى كـه دشمن در فكر دفاع از خود نيست و جاسوسانى نمى فرستد و وقتى در قسمت هـاى مـقـدّم دشـمن بى مبالاتى و غفلت مشاهده مى شود و دشمنان ، چارپايان خود را به چراگاه ها رها كرده اند، بايد از كمين گاه بيرون آمده و به چند دسته تقسيم شد و در زمستان در سردترين و در تابستان در گرمترين موقع (بيرون آمد)... و براى حمله به دشمن شتافت .
جـنـگ هـاى پـيـامـبـر(ص ) نـيـز تـابـلوهـاى روشـنـى ازبـه كـارگـيـرى ايـن اصـل در مـعـرض ديـد پـژوهـشـگـران نـظـامـى قـرار داده ، هـمـچـنـان كـه جـنـگ هـاى جـهـانـى اوّل و دوّم و دفـاع مـقـدس مـلت مـسـلمـانـان ايـران ، سـرشـار از جـلوه هـايـى از ايـن اصل در ميدان نبرد است .
اهميت غافلگيرى
اگـر چـه غـافلگيرى تنها يكى از شيوه هاى اجراى تاكتيك هاى نظامى است ، امّا اهميتش آن را تا سـطـح اصلى از اصول جنگ ارتقاء داده است . غافلگيرى را ((راه ميان بر)) پيروزى ناميده اند، زيـرا نـقـش مـسـتـقـيـم و بـسـيـار اثـرگـذارى در موفقيت هر يگانى دارد. جان كالينز در اهميت اين اصل مى گويد:
غـافـلگـيـرى چـنـانـچه با تركيبهاى مختلفى از پنهانكارى ، سرعت ، فريب ، منحصر به فرد بـودن و جـسارت تقويت گردد، مى تواند تعادل قدرت را قاطعانه جابه جا كند و راه دستيابى به پيروزى را با تلاشى بسيار كمتر از حدّ تصور هموار نمايد.
ايـن اصـل در بـرخـى مـوارد شـيـوه اى بـراى تـحـقـق اصـول ديـگـر مـانـنـداصـل صـرفـه جـويـى در قـواسـت و مـلازم و تـواءم بـا اصـل تـهـاجـم بـوده و لازمـه اجـراى عـمـليـات غـافـلگـيـرانـه ، اجـراى اصل تاءمين است .
اهداف غافلگيرى
با توجّه به آفندى بودن اصل غافلگيرى ، مى توان هدف كلّى آن را، پيروزى سريع و فتح آسـان تـر مـواضع مورد نظر دانست . البته تحقق اهداف كوچك تر به عنوان زمينه ساز آن هدف كلّى ضرورى است
1 ـ 3 ـ 4 ـ برهم زدن تعادل روحى دشمن
حـالت غـافـلگـيـرى ، ضـربـه اى سـخت به قواى روحى ـ روانى وارد كرده يا دست كم ، زمينه اخـتـلال روحـى را بـه طـور مـوقـت فـراهـم مـى سـازد. مـا ايـن مـطـلب را در مسائل عادّى تجربه كرده ايم .
2 ـ 3 ـ 4 ـ ايجاد ناهماهنگى و آشفتگى سازمانى
عـدم تـعـادل روحـى ، خـود نـابـسـامـانـى و نـاهـمـاهـنـگـى تـشـكـيـلاتـى را بـه دنـبـال خـواهـد داشـت ، زيـرا افـراد يـا واحـدهـاى غـافلگير شده چنين مجموعه اى برآنند خود به صـورت انـفـرادى و بـدون هماهنگى با ساير واحدها و افراد تصميمى اتخاذ كرده ، شيوه اى در پيش گيرند تا خود را از اين وضعيت نجات دهند.
3 ـ 3 ـ 4 ـ بازداشتن دشمن از انجام واكنش مناسب
يـگـان غـافـلگـير شده درصحنه نبرد، به دليل قرار گرفتن در وضعيت بحرانى ناگهانى ، مـنـفـعـل شـده يـا اصلا فرصت ابراز واكنش جهت مقابله با اين وضعيت را پيدا نمى كند و يا اگر فـرصـت ايـن كـار را بـه دسـت آورد، قـادر بـه انـجـام عـكـس العمل و دادن پاسخى به موقع و مناسب و درخور عمليات غافلگيرانه نيست .
4 ـ 3 ـ 4 ـ جبران كمبود نيرو و امكانات
اسـتـفـاده از اصل غافلگيرى به ويژه زمانى كه از لحاظ نيرو و امكانات دچار ضعف يا محدوديت هـسـتـيـم ، عـامـل مـثـبـت و راهـگـشـاسـت و مـى تـوان بـا ايـن كـار، تعادل قدرت را به نفع خود برهم زد.
5 ـ 3 ـ 4 ـ به دست گرفتن ابتكار عمل
اهـداف چـهـارگـانـه فـوق ، زمـيـنه تحقق هدف ديگرى را فراهم مى سازند و آن در دست گرفتن ابـتـكـار عـمـل در صـحـنـه نـبـرد اسـت . بـا تـحـقـق ايـن هـدف ، قـادريم تا اراده خود را بر دشمن تحميل نماييم و ازدشمن جز حركات انفعالى بى فايده كارى ساخته نيست .
انواع غافلگيرى
اصل غافلگيرى به لحاظ عامل و چگونگى آن ، داراى انواعى است كه زمين منطقه درگيرى ، نوع گـسـتـرش و آرايـش دشمن و امكانات و مقدورات خودى ، اجراى هر يك از آنها را تعيين و ديكته مى كند. كامل ترين و موفق ترين شكل غافلگيرى ، تركيب انواع آن است ؛ به گونه اى كه دشمن ، همزمان از چند جهت غافلگير گردد. انواع غافلگيرى عبارتند از:
1 ـ 4 ـ 4 ـ غافلگيرى در زمان
غـافـلگـيـرى در زمـان بـه ايـن مـعـنـاسـت كـه دشـمـن را در زمـانـى مـورد تـهـاجـم قـرار دهيم كه احـتـمـال آن را نـمـى دهـد يادست كم چنين تهاجمى را در اين زمان ضعيف مى پندارد و يا اساسا غير مـمـكـن مـى دانـد. در حـقـيـقـت در ايـن نـوع از غـافـلگـيـرى ، ((زمـان شـروع تـهـاجـم )) عامل اساسى غافلگيرى است .
جـنگ بنى قريظه نمونه اى از غافلگيرى در زمان است ، چرا كه يهوديان بنى قريظه هرگز احتمال نمى دادند كه نيروهاى اسلام ، به دليل خستگى زياد و شرايط جوّى نامناسب و سردى هوا بـلافـاصـله پـس از پايان جنگ احزاب ، آنها را مورد تهاجم قرار دهند و از لحاظ زمان غافلگير كنند.
در جـنـگ تحميلى ، فاصله 40 روزه بين عمليات فتح المبين تا بيت المقدس كه نسبت به عمليات قـبـل (طـريـق القـدس تـا فـتـح المـبـيـن ) تـقـريـبـا بـه ثـلث كـاهش يافته بود، از نمونه هاى غافلگيرى در زمان است .
عـمـليـات كـربـلاى 5 نـيـز كـه 15 روز پس از عمليات ناموفق كربلاى 4 آغاز شد، نمونه اى ديـگـر از اجـراى غـافـلگـيـرى در زمـان اسـت چـرا كـه دشـمـن پـس از شـكـسـت كـربـلاى 4، احتمال آغاز عمليات گسترده ديگرى را نمى داد تا جايى كه نيروهايش را براى باز پس گيرى فاو از منطقه عملياتى كربلاى 4 خارج كرده بود.
2 ـ 4 ـ 4 ـ غافلگيرى در مكان
غـافـلگـيـرى در مـكـان ، در اثـر تـهـاجـم بـه نـقـطـه اى از مـواضـع دشـمـن كـه احـتـمـال يا امكان وقوع آن را نمى دهد، به وجود مى آيد. معمولا اين نقاط براى دشمن جنبه حياتى دارد امّا به دليل غفلت يا سوء تدبير خود دشمن يا فريب و تظاهر به عمليات در مكانى ديگر توسط نيروهاى خودى و يا دلايل ديگر، براى او كم اهميت يا بى اهميت جلوه مى كند.
در پـيـكـار خـيـبـر، پـيـامـبر اكرم (ص ) براى آنكه احتمال حمله به منطقه خيبر را از ذهن يهوديان بيرون سازد، ابتدا به سوى منطقه رجيع حركت نمود و در فرصتى مناسب ، عمده قواى خويش را بـه سـرعـت بـه سوى خيبر حركت داد وشبانه قلعه هاى آنها را محاصره كرد تا جايى كه صبح روز بعد، يهوديانى كه از قلعه خارج شدند با ديدن مسلمانان بسيار تعجب كردند.
در جـريـان دفـاع مـقـدس ايـران نـيـز پس از انجام عمليات هاى خيبر و بدر در منطقه هور و شرق بصره ، توجّه دشمن به دليل حساس و حياتى بودن آن ، به اين منطقه جلب شد كه نبرد بعدى رزمندگان اسلام در اين منطقه خواهد بود، تاجايى كه بخشى از توپخانه خود را از منقطه فاو بـه هور منتقل كرد. امّا انجام عمليّات والفجر 8 در منطقه فاو، دشمن را از لحاظ منطقه نبرد كاملا غافلگير نمود.
3 ـ 4 ـ 4 ـ غافلگيرى در طرح ريزى و تاكتيك
اگر طرح ريزى و شيوه هاى اجراى يك عمليات براى دشمن غيرمنتظره باشد، به اين معنا كه با وجود اطلاعات و اندوخته هاى نظامى اش و مقدورات و امكانات و سطح دانش نظامى نيروهاى خودى احتمال آن را نداده يا غيرعملى بپندارد، به اين نوع از غافلگيرى دست يافته ايم .
ابـتـكـار حـفـر خـنـدق در نـبـرد احـزاب بـه پـيـشـنـهـاد جـنـاب سـلمـان و اجراى موفقيت آميز آن به دليـل بـى سـابـقـه بـودن اتـّخـاذ ايـن روش در جـزيـرة العـرب ، از نمونه هاى بارز اين نوع غافلگيرى است .عـبـور از منطقه رملى در محور شمالى عمليات طريق القدس ، عبور از رودخانه كارون در عمليات بـيـت المـقـدس و تـهـاجم از شرق به غرب در جناح دشمن برخلاف تصوّر طراحان جنگى عراق ، طرح و اجراى عبوراز رودخانه خروشان اروند در فتح فاو، نمونه هايى از غافلگيرى در طرح ريزى و تاكتيك جنگ هاى معاصر است .
4 ـ 4 ـ 4 ـ غافلگيرى در تكنيك
گاهى پيشرفت تكنيكى و ساخت و به كارگيرى ابزار و سلاح هاى ابتكارى كه دشمن چگونگى استفاده و مقابله با آن را نمى داند، او را غافلگير مى سازد.
اسـتفاده پيامبر اكرم (ص ) از منجنيق جهت در هم شكستن مقاومت محاصره شدگان در جنگ طائف را، كه در مـيـان اعـراب بـى سـابـقـه بـود، مـى تـوان از نمونه هاى غافلگيرى تكنيكى درجنگ هاى آن حضرت برشمرد.
اخـتـراع و بـه كـارگـيـرى سـلاح ضـد بـشـرى هـسته اى در جنگ جهانى دوّم ، شديدترين حالت غـافـلگـيـرى را ايـجـاد كـرد. چـرا كـه اين سلاح از لحاظ قدرت تخريبى و كشتار جمعى براى تمامى طرف هاى درگير كاملا ناشناخته بود و راهى جهت مقابله با آن وجود نداشت .