وقتي فرمانده بايد فواصل و پراکندگي و اهميت مراکز حساس نظامي، اقتصادي، جمعيتي را از نظر داخلي و بين الملي و استراتژيکي درک کند تا بتواند در مواقع لزوم تصميم بگيرد به کجا حمله کند، به کجا موشک پرتاب نمايد، کجا را تصرف کند، کي به نيروهاي دشمن ضربه کاري را بزند و مثلاً حساسيت بين المللي را ايجاد نکند و يا به کدام منطقه دشمن ضربه کوچکي بزند تا بتواند حساسيت بين المللي را برانگيزد و به همسايه هاي ديگر هشدار دهد و غيره، همه اينها کار محض جغرافيايي است.
   وقتي تاريخ را مرور مي کنيم و جنگهاي جهاني اول و دوم را مورد ارزيابي قرار مي دهيم، استفاده صحيح از موقعيت جغرافيايي را بيش از پيش آشکار مي شود. به عنوان مثال يکي از عوامل اساسي پيروزي قشون آلمان در جنگ عليه فرانسه اطلاعات جغرافيايي بوده است و همين امر باعث شد که دولت آلمان در سال 1874 ميلادي کرسي جغرافيا را در دانشگاه هاي ايالتي تأسيس کند و در بسياري موارد جغرافيا را در تربيت مامورين نظامي به خدمت بگيرد.
   در جغرافياي نظامي عوامل متغير و ثابت، مورد بررسي قرار مي گيرند و نقش آنها در عمليات نظامي با توجه به مناسباتي که اين عوامل در حرکات واحدها دارند در نظر گرفته مي شوند. در جغرافياي نظامي، ارزش و اهميت نظامي هر يک از عوامل، تعيين مي گردد. اهميت و ضرورت جغرافياي نظامي با شروع جنگ دوم جهاني بيشتر شد و اين عقيده قوت يافت که جغرافي دانان در زمان جنگ بيش از زمان صلح به کشور خود خدمت مي کنند. از اين رو مطالعات جغرافيايي به سرعت در تاکتيک ها و تصميمات نظامي و نيروي دريايي به کار گرفته شد. کارهاي کارتوگرافي، تفسير عکسهاي هوايي و مطالعه ناهمواريها، رهبران کشورهاي ديگر در جنگ جهاني دوم را وادار مي سازد که جغرافياي کاربردي را به عنوان ابزار جنگي و نظامي بپذيرند و موسسات جغرافيايي را وسعت بخشند.
   سرتيپ علي رزم آرا در کتاب جغرافياي نظامي ايران، اين ضرورت را براي افسران مأمور در حفظ و حراست از کشور در رابطه با عوامل ثابت و متغير جغرافيايي تأکيد مي کند.
   دنياي معاصر با توجه به مسائل ژئوپلتيک و ژئواستراتژيک اهميت خاصي به جغرافياي نظامي داده است و با تشکيل سازمان جغرافيايي در نيروهاي مسلح ضرورت و اهميت اين موضوع را نشان داده است.
   در ارتش آمريکا، بتدريج وجود سازماني براي بررسي مسائل جهاني از ديدگاه ژئوپلتيک احساس شد و همين امر موجب گرديد که سازمان جغرافيايي نيروهاي ملي در سازمان نيروهاي مسلح آمريکا تأسيس گردد که در آنجا نه تنها مسائل جهاني با توجه به جنبه هاي جغرافيايي و طبيعي کشورها مورد بررسي قرار مي گيرد، بلکه جنبه هاي مختلف موضوع از لحاظ جغرافياي اقتصادي، انساني و سياسي کشورها نيز بررسي ميشود و نتايج حاصله از بررسيهاي مزبور يکي از عوامل اساسي تصميمات را در سازمان حقوقي تشکيل مي دهد.
   از اين رو چه در اتاقهاي جنگ، که افسران ستاد عمليات را رهبري مي کنند و چه در صف که فرماندهان يگانهاي نظامي نيروهاي خودي را در صحنه نبرد هدايت مي کنند، نقش جغرافياي نظامي بيش از هر تخصص ديگر وسع و عمق خود را در اين آزمايشگاه عملي نشان مي دهد. اين روند واقعي، سياست را نيز متأثر مي سازد که در جنگهاي بين الملل اول و دوم مي توان به وضوح دريافت.
   در فاصله جنگ جهاني اول و دوم مطالعات ژئوپلتيکي در دو جهت مختلف ادامه يافت. يکي در اطراف دولت و ديگري بررسي ژئواستراتژي جهاني. در مسير اول، بعد از راتز و کيلن، هاوس هوفر آلماني با تأييد به نظريه فضاي حيات، سياست توسعه طلبي را براي آلمان تجويز مي کرد و در مسير دوم اشخاصي مثل آلفرد ماهان و هالفورد مکيندر و پيروان آنها نظرات نيروي دريايي و هارتلند خود را براي ايجاد حکومت جهاني تبليغ مي کردند.
   در همين رابطه پروفسور کوهن چنين مي گويد: بوسيله جغرافياست که ما مي توانيم واقعيت سياسي را به درستي ارزيابي کنيم. اين سيماي جغرافيايي است، چه ثابت و چه متغير که اساس درک نقشه سياسي کنوني و پيش بيني تغييرات آينده را براي ما فراهم مي سازد. بنابراين نقشه سياست جغرافيايي بيشتر از نقشه سياسي با واقعيات هماهنگ است.

جغرافیای نظامی