اپیزود ۳ - مهر پدری

امروز من پدر شدم و دیدم در من چه حس و حال عجیبی بود

می خواستم صدا بزنم" بابا " اما چه داستان غریبی بود

لکنت گرقته بودم و فهمیدم این واژه آشنای زبانم نیست

بغضی گرفت راه گلویم را ، انگار حجم مبهم سیبی بود

از چشم کوچک پسرم خواندم باید دوباره سعی کنم " با ... با "

نوزاد گریه کرد و در جانم غوغای انفجار مهیبی بود

در من چقدر حسرت این واژه است ، در من چقدر حسرت این واژه است

ای کاش از حرارت این مفهوم در ذهن تار بسته نصیبی بود

من زل زدم به نرمی دستانش دست مرا فشرد و دلم لرزید

یعنی دو مرد پشت هم و با هم پیمان بی ریای نجیبی بود

از عمق قاب عکس نگاهم کن ، آه ای غرور کوفته بر دیوار

تقویم زندگانی من بی تو تاریخ پر فراز و نشیبی داشت

 

شاعر: پروانه نجاتی