گمنام تر از بسیجیان خمینی ، بسیجیان خامنه ای هستند !
وصیتنامه من به انضمام وصیتنامه پدرم است مردهها وقتی میمیرند ارث را تقسیم میكنند
و شهدا وقتی شهید میشوند حرص را. عدهای حرص این دنیا را میزنند و عدهای حرص آن دنیا را. عدهای برای بلعم باعورا حرص میخورند و عدهای برای حسین عاشورا. عدهای برای آشتی میان فرق عباس و عمود آهن و عدهای برای تشنه لبی یتیمان حسین، دست رد بر سینه علقمه میزنند و با اینكه مادرشان«امالبنین» است
ولی حرص«مادر حسین» را میزنند.
بسم رب الشهداء و الصدیقین. به نام شهدای گمنام بسیج در این فتنه اخیر. ندا آقاسلطان را خدا رحمت كند اما او فریبكاری بود كه خود فریب خورد و جانش را مفت فروخت. به هر كسی نمیتوان لقب شهید داد. مظلومتر از شهدای بسیجی و گمنام مدفون در دانشگاه امیركبیر، شهدای بسیجی وقایع اخیرند؛ كسانی كه مهندس و شیخ ادعای مرگشان را كردند الان راست راست دارند در همین خیابانهای تهران راه میروند. همه ما میدانیم كه در كهریزك 3 نفر كشته شدهاند اما كداممان میدانیم ظرف این 8ماه، بسیج چند شهید تقدیم اسلام كرده است؟ والله این ملت عاشورایی به صورت سران فتنه یك سیلی حیدری بدهكار است. گمنامتر از بسیجیان خمینی، بسیجیان خامنهای هستند. دست سران فتنه به ریختن خون بسیجیان جوان این مرز و بوم مشغول است و خواص بیبصیرت، این مایههای ننگ ملت به ماله كشیدن روی جنایت عمرو و زید مشغولاند. والله این ملت خون دل خورده و از جان فرزند گذشته، یك سیلی محكم به صورت تكتك سران فتنه بدهكار است. اگر در جنگ تحمیلی بسیجیان خمینی را دشمن میكشت، در جنگ نرم، قاتل بسیجیان ولایت، سران فتنه هستند. این نامههای سرگشاده شما بود كه به محاربین، مجوز این قتلها را داد. این فتنه روزی تمام میشود كه ملت از فتنه گران انتقام قطرهقطره خون تكتك این بسیجیان شهید را بگیرد. من با این قلم تا انتقام خون این نزدیك به 15 بسیجی شهید را نگیرم از پا نخواهم نشست. من كاری با آن 13 میلیونی كه به موسوی رای دادند، ندارم؛ هموطنانم بودند با سلایق مختلف. آنها خود باید همت كنند و انتقام تقلبی كه موسوی در آرایشان كرد و به اسم خط امام، رایشان را دزدید، از او بگیرند.
آن سنگی را هم كه اندك هواداران وحشی اما متوهم سران فتنه به سرم زدند میبخشم ولی خون دوستان بسیجیام را كه تعدادیشان از خواهران بسیجی من بودند نخواهم بخشید. من بسیجی نیستم ولی بسیجیهای خمینی و خامنهای را میپرستم. به«همت» و«باكری»، به «شهدای بسیج در این فتنه اخیر» شناختم من/ به خدا قسم خدا را. فتنه برای من بعد از 9 دی و 22بهمن تمام نشد؛ برای من این فتنه روزی تمام میشود كه سران فتنه بابت قطرهقطره این خونهای به ناحق ریخته شده محاكمه شوند. ما در فكه شهید گمنام ندادیم كه در خیابانهای تهران هم گمنام كشته شویم. در خاك پاك فكه هنوز هم پلاك و یك تكه استخوان شهیدی هست اما اف بر من و شما كه نشانی پلاك خانه بسیجیهای شهید حوادث اخیر در همین تهران خودمان را نمیدانیم و اصلا نمیدانیم اسمشان چیست و اصلا عرضه نداریم كه برایشان مجلسی در خور نامشان بگیریم. سران فتنه برای كشتههای نداده مجلس ترحیم گرفتند و ما خاك بر سرمان كه اصلا نام شهدای بسیجیمان را نمیدانیم. ما روی شهدای گمنام جنگ تحمیلی را با این غربت و گمنامی شهدای جنگ نرم سفید كردهایم. اف بر ما كه حتی نمیدانیم مزار شهدای جنگ نرم كجاست. باز هم«یاران چه غریبانه رفتند از این خانه/ هم سوخته شمع ما هم سوخته پروانه».
دوستان! بیایید این آخر سالی«خانه انقلاب» را تكانی بدهیم، بلكه یوسف گمگشته به خون آغشته لااقل نامش پیدا شود. الا ای سید شهیدان اهل قلم! بسیجیان امروز از بسیجیان خمینی هم مظلومترند. برخیز و «روایت»ی دیگر نه از «فتح» كه از«فتنه» بساز. صدا و سیما اگر مرد است به جای نشان دادن تصاویر 22 بهمن با مادر شهدای بسیجی فتنه اخیر گفت و گو كند. آهای آقایی كه میخواهی شاهرگت را برای ولایت بدهی، كجا بودی وقتی خواهر بسیجی مرا فقط به جرم چادر، تنها به جرم حجاب در همین خیابان آزادی بعد از راهپیمایی ارواح عمهشان مسالمتآمیز كشتند؟ اگر ناراحت نمیشوید، میخواهم عرض كنم كه آقایان سران فتنه! شما غلط كردید كه راهپیماییتان مسالمتآمیز بود. بیشترین شهید را بسیج، در همین روز داد. راهپیمایی 22بهمن ما مسالمتآمیز بود و كاش نبود و ما غیرتی داشتیم و انتقام خون شهیدانمان را از شما میگرفتیم. كاش ذرهای از غیرت آن شیر در زنجیر، حیدر كرار بسیجیها، سردار سپاه خمینی و ذوالفقار خامنهای «احمد متوسلیان» در وجود ما هم بود.
این ماییم كه از انگ خشونت طلب میترسیم. والله، والله، والله، حاج احمد اگر بود بر صورت تكتك سران فتنه چنان كشیدهای میخواباند كه دیگر جرأت نكنند مجوز قتل بچههای بسیج را صادر كنند. ناموس همت،«بسیج» بود.
ناموس«باكریها» بچه بسیجیها بودند. آقای كروبی! بگذار یكی به این ملت بگوید كه چرا برخی از خانوادههای شهدا ساز ناكوك میزنند. بگذار من به شمای فتنهگر بگویم كه درباره شما و دار و دستهتان در بنیاد شهید چه قضاوتی میكنند همسران شهدا. آبرو برایت نمیماند كه دیگر در این كشور زندگی كنی، چه برسد كه بخواهی به حرامیان، گرای سینه بچههای بسیج را بدهی. آقایان سران فتنه! اگر نظام را قبول ندارید، لطفا از خانههایی كه مال بیتالمال است بلند شوید. آری، من قبول دارم كه كروبی مستاجر است؛ كروبی مستاجر ملت است و این ویلای او مال بیتالمال است. آهای ملت! كدامتان راضی هستید كه كروبی در خانه شما زندگی كند؟ اگر از این حكومت ناراضی هستید، پس لطفا جناب آقای موسویخوئینیها! این ویلایی كه در آن نشسته و در خفا به فتنه به جفا مشغولید، مال حكومت و برای ملت است. شما قبل از انقلاب، آه نداشتید كه با ناله سودا كنید. من آمار لپ سرخ شما را كه ناشی از فقر مادیتان در قبل از انقلاب بود دارم. به فرموده امام عزیز ما كه شما غلط كردید اگر در خط او باشید، همهتان بلااستثنا در حجرههای تنگ و تاریك ساكن بودید و این ملت بود كه شما را به نان و نوا رساند. این ملت الان از شما بیزار است. ما با چه زبانی باید به شما بگوییم كه حالمان از قیافه بدتركیب و پرفتنه شما بههم میخورد؟ آقایان سران فتنه! دم از ما مردم نزنید؛ 22بهمن یك قدم جرأت نكردید در دل ملت گام بردارید. امام، ما را از پیله 22 بهمن 57 درآورد و «پروانه»مان كرد. به ما چه كه سران فتنه از پرواز خسته شدهاند و دوباره میخواهند «كرم» شوند. چون رای با اكثریت است فعلا حق با پروانههاست. خمینی برای ما هم هست؛ چطور ایران برای همه ایرانیان اما امام فقط برای شما؟ «سید حسن» این روزها برای ما فقط «نصرالله» است. ما سیدحسن دیگری نمیشناسیم. «آن طور كه از منابع موثق شنیدهام» این رهبر عربی پوزه كثیف صهیونیستها را به خاك مالیده اما با این همه ید بیضا دستبوس مولای ما است و به خامنهای، «مقام معظم رهبری» نمیگوید، میگوید «امام خامنهای».
محبوبترین فرد نزد محبوبترین فرد جهان عرب، مولای ما است. پس اگر لبنان، «نگین» باشد، انگشت و انگشتر و دست و قلب و مغز، ما هستیم. لبنانیها هر آنچه از مبارزه از فرهنگ از جهاد از سیاست دارند، شاگرد ما بودهاند.
به من حق بدهید كه بگویم؛ بمیری آقای مازیار میری، با این فیلم ساختنت. «عماد مغنیه لبنانی» شاگرد «مصطفی چمران ایرانی» بود. لبنان انگشت اشاره دست ایران است در چشم اسرائیل. اسلام لبنان مدیون اسلام ایران است.
در خانه تمام اعضای حزبالله، عكسخامنهای ما را بزرگتر از تصویر نصرالله به در و دیوار زدهاند و «كتاب قانون» خود را به در و دیوار زده تا این اصل را بر عكس كند. آقای موسوی! «نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران» انتقام شما بود از نصرالله كه چرا وقتی ایران میآید، دست علی ما را میبوسد. آقای موسوی! ما 22 بهمن شعارهای طرفداران شما را نشنیدیم. هواداران بیشمارتان چرا نمكشید؟ آقای موسوی! چرا 22بهمن در رفتی؟ مگر نمیگفتی كه مردم با شما هستند و علی تنهاست؟ مگر ادعا نكردی تقلب شده؟ پس چرا 22بهمن، كسی نیامد رای خود را پس بگیرد؟
ما ملت غلط كردیم اگر با شما باشیم. ما با «دیالمه» شهید هستیم. طرفداران تو در قطعه منافقین بهشتزهرا 7كفن پوساندهاند. به اسم نخست وزیر امام مگر تا چند روز میتوان به ملت دروغ گفت؟ دروغگو تو هستی و بزرگترین دروغت این بود كه به نظام ما تهمت دروغ بستی. آقای موسوی! اگر مردم با تو هستند پس این همه محافظ برای چیست؟ احمدینژاد این همه محافظ ندارد. اگر تقلب شده پس چرا احمدینژاد آمد میان ما مردم و شما فرار را بر قرار ترجیح دادی؟ كجایند هوادارانت؟ رفته بودند شمال؟ رشت و ساری و رامسر و تنكابن و چالوس هم كه هر كه به خیابان آمد فدایی سیدعلی بود. نكند هوادارانت گیر كرده بودند در تونل كندوان؟ یا نكند بهمن ملت در جاده چالوس افتاده بود رویشان؟ یا شاید هم مثل«الی» در دریا غرق شده بود؟! برای مولای ما هركس با هرعنوان و مقامی رجز بخواند، باید مثل سلمان رشدی زندگی كند. ما ملت عاشورایی هستیم و فرزند پدران شهیدمان. ما خواب راحت را از چشم شما میگیریم.
جناب مهندس! باید پای همه ادعاهایت بایستی. ما سیدعلی را«علی» میدانیم و معاندش، محاربش را دشمن علی. البته كه پرچمدار مبارزه با معاویههای واپسین و عمر و عاصهای آخرین هر كه باشد«علی» است و علی امروز«سید علی» است. سید علی نایب بر حق امام زمان است، چون كه ماه جانشین بر حق خورشید است. ما ستارهها تاریكی شب را از نور كم ماه نمیدانیم. همین نور ماه هم اگر نبود، چشمان ما به تاریكی عادت كرده بود.
تاریكی شب محصول دل تاریك شبپرستان است. نوری اگر در جبین ماست محصول نور ماه است. مولای ما، مولای ماه ما، این ماه پاره حسینیتبار، این سید خراسانی، این خار در چشم اغیار، این دلبر و دلدار، این عباس نگهدار، این یاسر عمار، این میثم تمار، پشتش به خورشید گرم است كه با نی ساندیس به بازی گرفته است 200 كلاهك هستهای را. ساندیس كه خیلی گران است؛ 150 تومان است، پدرم وصیت كرده جانم را مجانی در راه ولایت فقیه بدهم. آقایان فتنهگر! ما ملت هیچ كداممان مستاجر نیستیم؛«بیت رهبری» خانه ما است. شما اما مستاجر ما ملت هستید و مردم یعنی همانا صاحبخانههای شما، شما حضرات بیآبروی دروغگو را در 9 دی و در 22بهمن جواب كردند. شما اگر مرد باشید از ایران میروید و جلوی در كاخ سفید اسباب و اثاثیهتان را میاندازید، بلكه ارباب دلش برایتان بسوزد و لقمه نانی از سفره اوباما نصیبتان شود. لیاقت شما«ولایت عشق» نیست،«ایالت عیش» است.
از ما خامنهای تعریف میكند، جایمان در ایران است. از شما زن بیل كلینتون چشمچران تعریف میكند، لیاقتتان خوابیدن كنار كارتنخوابهای آمریكاست در امینآباد تگزاس. بگو چه كسی از تو تعریف میكند تا بگویم در كجا باید زندگی كنی. زندگی ما در جوار قطعه شهدای گمنام است و زندگی شما در كنار قطعه منافقین. ما بوی گلاب «پلارك» میدهیم و شما بوی گند دهن مریم قجر عضدانلو ابریشمچی رجوی. آقایان سران فتنه! نخندید، من دارم جدی صحبت میكنم. لطفا بیش از این صدای صاحب خانه را در نیاورید. ما قاطی نمیكنیم، قاطی كنیم، بد قاطی میكنیم. ما هنوز داغ كربلا در سینه داریم. ما از شمایان كینه دیرینه داریم. ما هنوز انتقام جام زهر امام را از شما نگرفتهایم. ما هنوز خیلی از شما طلب داریم. ما آماده بودیم برای جنگ و شما به امام دروغ گفتید. ما مگر خرمشهر را با «سلاح اتمی» آزاد كردیم، كه شما به امام آن نامه را نوشتید؟ ما مگر از عرض اروند با خلوص نیت و زیارت عاشورا رد نشدیم؟ مگر در «سه راهی شهادت» با «یا زهرا» پیروز نشدیم؟ ما هر جا در جنگ شكست خوردیم، شهدا كمكاری نكردند، نقش فرماندهی شما پر رنگ بود. هر كجا متوسلیان در برابرتان ایستاد، اما آنجا«فتح الفتوح» بود. شما غلط كردید كه هزینه جنگ را دولت شما میداد. قلك ما بچههای كوچك كه در خانه میشكست، پول جنگ پدرانمان هم در خاكریز تامین شد. شما صف كوپن را نتوانستید درست كنید. پول جنگ را اگر قرار بود نخست وزیر بدهد الان خرمشهر شده بود «المحمره»، آبادان شده بود«عبادان»، خوزستان شده بود«عربستان». شما نخستوزیر امام نیستید. امام هرگز نخستوزیری نداشت. 2مهندس كه خیرسرشان نخستوزیر امام شدند، هر 2 توزرد از آب درآمدند و هر2 قلابی بودند. انقلابی نبودند. به 2 امام، 2نخستوزیر تحمیل كردند؛ به خمینی بازرگان را و به خامنهای موسوی را. آری، آقای موسوی! شما نخستوزیر امام نیستید.
شما حتی نخستوزیر مولای ما هم نیستید. شما تا چشم آیت و دیالمه را دور دیدید، خود را به رئیسجمهور مكتبی وقت تحمیل كردید. شما نخستوزیر نیستید، یكی از نخستین سران فتنه هستید كه ملت شما را به زیر كشید.
شما باز هم میخواستید در كام ولایت جام زهر بریزید اما این بار خون دیالمه در رگهای ما جاری شد و فریاد آیت از حلقوم ما بر سرتان فرود آمد و شما را سر جایتان نشاند. گفت:«نازنینی تو ولی در حد خویش». البته اشتباه گفت.
به هیچ فتنهگری نازنین نمیگویند. ما تقلب نكردیم، جرممان این بود كه به شما متقلبین، دیگر اجازه ندادیم كه دل نازنین ولیفقیه را بشكنید. اگر«عمار» بودن برای «علی»، جرم است، خیالتان راحت، ما«عمار» ما«میثم تمار»، همه شما «ابوموسی»، اما یك ابوموسای خوب و دوست داشتنی! یك ابوموسی بدون انگشت و انگشتر! آقایان خواص بیخاصیت! بدون حكمیت میتوانید ابوموسی باشید؛ بسم الله! آن دنیا با خواص بیبصیرت صدر اسلام محشور شوید. هركجا ابوموسی رفت، شما هم دنبالش. شما اهل كوفه باشید، اشعری تنها نماند! اما ما اجازه ابنملجم شدن را به احدی نمیدهیم. نه، محرم تمام نشده است. ماه قمری را ول كن. مبدا تاریخ شیعه ظهر عاشوراست.
ما مبدا تاریخمان هجری قمری نیست، بلكه هجری قمری است كه روز عاشورا تا آخرین قطره خون خود دور سر برادرش حضرت خورشید علیهالسلام گشت و در این راه به ثارالله پیوست. نه! این جناب گلاندیش اگر قرار است برای ما تاریخ بگوید از كتاب«خدمات متقابل یزید و حسین» كد میآورد و ما اینطوری معاملهمان نمیشود، چرا كه نام نبرده(!) مدعی میشود؛ اگر در كربلا یزید بیخیالی طی میكرد، حسین به جرائم«قاسمبنالحسن» رسیدگی میكرد كه چرا شب عاشورا برخلاف حضرت علی كه در نهجالبلاغه عسل را شیرینترین طعام دانسته، روی حرف پدربزرگ بلند شده و گفته شهادت برای من شیرینتر از عسل است!!! باور كنید ذهن حقیر برخی از دوپهلوهای ما اگر سال 61 بودند، همین طور تحلیل میكردند؛ باور كنید و شما نیز باور كنید؛ حرام است این خانههایی كه در آن نشستهاید. والله ملت راضی نیستند. من حاضرم درباره این نظرم رفراندم شود كه آیا ملت راضی است كه خانهشان و این اموال بیتالمال دست شما باشد یا نه؟ لطفا رسانه ملی فقط برای برنده دیدار ذرتكاران دشت مغان و بارسلونای اسپانیا مسابقه SMS نگذارد. خب معلوم است استقلال، ذرتكاران را میبرد؛ این دیگر مسابقه SMS نمیخواهد. معلوم است«سردار حاج سعید قاسمی» در سیما غوغا میكند. معلوم است «صحیفه نور» با این دنبههای آویزان تناسبی ندارد. با صحیفه ننه جون به همین سرنوشت شیخ دچار میشویم. من همینجا بگویم؛ در این«دل نوشت» به جز ملت و ولایت، هر كسی بویژه از سران فتنه و خواص بیبصیرت چه بخندند و چه گریه كنند، حرام است. من كه نویسنده باشم راضی نیستم. من استاد اشك در آوردنم و به لب، گل لبخند نشاندن ولی فقط برای رهبرم و هر آنكه سیدعلی را علی میداند. كجا بودم؟ به كی داشتم گیر میدادم؟ به شما كه عرض كنم؛ من كلا چقدر وقت دارم؟ تو وقتت در شرف اتمام است و پایت لب گور. من دارم به خودم میگویم، راه دور نرو. خدا همه ما را بویژه صدا و سیمای ما را عاقبت به خیر كند. آقای ضرغامی! چند گامی به جلو برداشتهای اما اگر راست میگویی، یك مسابقه بگذار كه آیا آن خانمی كه به فتنهگران دستور داد به خیابانها بریزند، در خون بچههای بسیج شریك جرم است یا خیر؟ چطور است به 3كشته كهریزك كه میرسد، مو را باید از ماست یك غفلت و یك عمل نادرست، بیرون كشید اما برای بیش از 15 شهید و شهیده بسیج در فتنه اخیر، هیچی به هیچی و حتی دریغ از یك«فاتحه مع الصلوات»؟ در همین سوره«حمد» آمده: «غیر المغضوب علیهم ولا الضالین». باور دارم اگر علی مطهری مفسر قرآن شود این آیه را این طور تفسیر میكند؛«اگر مغضوبین و ضالین، كوتاه بیایند،» مالك یومالدین«در روز جزا به حساب» اهدنا الصراط المستقیم«كه در مناظره علیه «انعمت علیهم»، آن حرفها را زد، خواهد رسید»! آقای علی مطهری! شما در عصر اصلاحات، علیه مبانی اصلاحات آمریكایی كتاب ننوشتهای بلكه علیه امروز خودت قلم فرسایی كردهای. همانها كه دیروز مطهری را شهید كردند، امروز برای«اصول سفسطه و روش پلورالیسم» شما سوت و كف میزنند. شما پیروی از راه پدر را باید از من یاد بگیری. نه! هاشمی مظلوم نیست. بنازم درك سیاسیات را.
مظلوم شهید مطهری است با مدیریت ناصحیح حضرتعالی، كتب و آثار بیاستثنا خوبش، در مجامع دانشگاهی، غریب و تنها مانده است. شما چطور مظلومیت كتب پدرتان را نمیبینید اما مظلومیت هاشمی را میبینید؟ چرا باید كتب گرانسنگ استاد شهید ما، از طراحی جلد و آرایش صفحهبندی گرفته تا نحوه انتقال به مخاطب، تا این قدر مظلوم باشد؟ من از خودم حرف نمیزنم؛ بخش اول آن نظر استادان رشته گرافیك و خبرگان صفحهبندی است و بخش دوم آن محصول نشست و برخاست هر روزم با دوستان دانشجو. پس هاشمی مظلوم نیست. مطهری و آثار او مظلوم مانده است. ما در دانشگاه توانستیم برای همت و باكری، حتی در شعارهای فرقه سبز هم جایی محكم باز كنیم، اما من دانشجویان معتقد به نظام را كاری ندارم، شما خودتان شهید مطهری را میشناسید؟! بعید است كسی مطهری را بشناسد و در چنین شرایطی، هاشمی را مظلوم بداند! بعید است كسی«جاذبه و دافعه علی» را فهمیده باشد و به جای دوست، جذب دشمن شود. به شما بگویم سایتهایی كه به اندیشههای شهید مطهری اهانت میكنند، این روزها بلندگوی مواضع شما شدهاند؟ شما ماموریتتان این است كه هر گاه سران فتنه به هر دلیلی باید ساكت باشند، حلقومتان را در اجاره همان حرفهای سران فتنه قرار دهید و البته شما غافلید از نتیجه غفلت، كه گاه همان معنای خیانت میدهد. مردم به احمدینژاد رای دادند برای اجرای عدالت و مبارزه با فساد اقتصادی. حرفهای احمدینژاد در آن مناظره معروف، عمل به وصیتنامه امام و كوبیدن مشت بر دهان «اسلام مرفهین بیدرد» بود. اصلا مردم به احمدینژاد رای دادند برای همین كار و اما اینكه چرا مهدی هاشمی بازنمیگردد به ایران تا در دادگاه به جرائم سنگینش درباره فتنه اخیر و نیز ابتلائات اقتصادی پاسخ دهد، این قانونگریزی عدهای را میرساند، نه مظلومیتشان را. پس قبول كنید كه وقتی میگویید:«اگر سران فتنه سكوت كنند، نظام میرود سراغ برخورد با احمدینژاد»(!) از استدلالتان خنده میآید خلق را. اینگونه باشد، متهم احمدینژاد نیست،«علی» است كه شمع بیتالمال را خاموش میكند. خمینی است كه علیه اسلام سرمایهداری میشورد و خامنهای است كه بیانیه 8 مادهای مینویسد. آری، اگر استدلال شما درست باشد، جمهوری اسلامی باید با آرمانهای خودش برخورد كند، نه حرفهای احمدینژاد. كاش شما كه دم مسیحایی دارید؛ به جای تلاش برای زنده كردن اندام نیمهجان سران فتنه، جانی دوباره به كالبد آثار استاد شهید مرتضی مطهری ارزانی میكردید و در این مقام، اعجاز خود را به رخ ملت میكشیدید. آری، مظلوم مطهری است. مظلوم بچههای بسیجاند كه امروز باید به جای دشمن، با كج فهمی امثال شما در این جنگ نرم بجنگند. هاشمی مظلوم نیست؛ مظلوم نظام «جمهوری اسلامی» است كه آن نامه سرگشاده را دید و آن اعلان به آشوب در خیابانها را دید و جمل را به چشمان خود دید و شتر را دید و ندید!
حالا علی مطهری را رها كنیم و اسیر این كوچه فرعی نشویم. مظلوم، دوست بسیجی من«مرتضی» است كه در روز 22 بهمن با كمك دیگر بچههای بسیج، چند بمب دستی را در همین خیابان آزادی خنثی كرد و هیچ كس به این بچههای بسیج یك خسته نباشید خشك و خالی هم نگفت. اصلا من میگویم همه ملتی كه به خیابان انقلاب و آزادی آمدند از سبزها بودند. با این حساب همه سبزها جانشان را مدیون بچههای بسیجاند كه بمبهای منافقین را از جلوی پایشان برداشتند. شما هر حرفی بزنید من یك جواب برایش دارم. در قلم من جوهر نیست، گوهر گرانقدر خون پدرم است. آن كسانی كه به بسیجیهای خامنهای میگویند خشونتطلب، همان ناكثینی هستند كه «علی» را در جنگ خیبر و بدر خشونتطلب نام نهادند. غیرت ابوتراب نبود، رومیها، آقازادههای بوزینه باز معاویه را به چند دَرهم و آن هم دَرهم خریده بودند. ناموسپرستی بسیجیان خامنهای نبود، الان همان كاری را كه آمریكا با ناموس برادران افاغنه و عراقنه كرده بود با ناموس شما هم انجام میداد. آقای شیخ! حیا كن و دم پیری معركه نگیر.
جمهوری اسلامی ناموسپرست است و حاشا كه اهل تعرض باشد، این شما هستی كه به وجدان خود تجاوز كردهای. مظلوم، علی بود كه از ناموس دین و از شرف مسلمین دفاع میكرد و ناسزا میشنید. مظلوم،«سید علی» است كه در عین اقتدار، مظلوم است. شما سران فتنه، اگر یكهزارم مولای ما هوادار داشتید، تا الان ظالم بودن خود را اثبات كرده بودید. مظلوم سیدمهدی شجاعی است. میدانید چرا خالق «كشتی پهلو گرفته»، بغل كشتی نوح، پهلوی سكوت بغل گرفته و لام تا كام حرف نمیزند؟ نه! ایراد از سوءمدیریت نوح نیست، اشكال بازمیگردد به آقایانی كه نمیدانند ناز كدام هنرمند را، كدام هنرمند دردمند را بخرند. من در متن قبلی به حاتمیكیا و رضا امیرخانی و مجید مجیدی زدم اما گاهی باید یك سوزن هم به جناب رئیس دفتر زد كه چرا به جای خریدن ناز این لیالی زیبارو، خریدار نابازیگران شدهاید؟! آری، عجب صبری دارد این خامنهای. شما اگر ملت و سپاه و بسیج مولای ما را داشتید یك كدام از ما را سالم نمیگذاشتید. والله نمیگذاشتید. دست جورج سوروس در دست شماست و دست خدا در دست مجروح مولای ما. من باز هم میگویم؛ اگر دست خدا در دست خامنهای نیست پس چرا این همه«ماهواره» حریف این«ماهپاره» ما نمیشوند.«علمدار» دست هر كسی را نمیگیرد. شما آنقدر زبونید كه این همه بیحیایی در ورزش را نمیبینید و به«رضازاده» گیر دادهاید. من دلیلش را میدانم؛ چون«آقا» آن نامه را به رضازاده بعد از قهرمانی نوشت و شما میخواهید، شكست در كودتای مخملین را با این مهملبافیها جبران كنید. آقای قالیباف! ناراحت نشو كه به شما نوشتم؛ وقت افتتاح غنیمت «تونل توحید»، همان زمانی بود كه باید از «تنگه احد» دفاع میكردید.
به من میگویند؛ حرفهایت قشنگ است اما شعاری است. بسمالله! من میخواهم برای حرفهای قشنگم مصداق بیاورم. رها كردن تنگه احد یعنی اینكه مجله ورزشی تحت مدیریت شهرداری، این همه فساد در عالم ورزش را رها كرده و چسبیده به اینكه رضازاده حتما دوپینگ كرده. اولا گیرم پهلوان نامدار و پاك ما دوپینگ كرده باشد؛ چرا مجله تحت مدیریت شما این را حساب نمیكند كه دوپینگ كردن فرضی رضازاده، ریشه درسوء مدیریت غلط ورزش در زمان خاتمی داشت؟! چرا تیم ملی به جام جهانی نمیرود احمدینژاد باید تقاص پس دهد ولی رضازاده كه گیرم دوپینگ كرده باشد این ربطی به خاتمی نداشته باشد؟! عمده مدالهای جهان پهلوان ما مال زمان خاتمی است و اگر این حرف شما درست باشد خاتمی اینجا هم مقصر است. اما اصلا بحث این حرفها نیست. شما مشغول نشان دادن تواناییهای مدیریتی خود به شهروندان و گاهی هم گرفتن حال دولت هستید و وقتی برایتان باقی نمانده كه بدانید علت اصلی حمله به رضازاده چیست. همان مجله شما با بازیكنان و مربیان فوتبال كه در معرض این اتهامات هستند گل میگوید و گل میشنود ولی به رضازاده كه میرسد نگران ورزش پاك میشود(!) نه، رضازاده دوپینگی نیست؛ او دارد تاوان«اباالفضل» گفتنهایش را میدهد. والله اگر جهان پهلوان ما ارزش معنوی مدالهایش را به جای«آقا» به سران فتنه تقدیم كرده بود، ورزشینویسان شما صد سال سیاه او را متهم به دوپینگ نمیكردند و شما جناب شهردار محترم با محسن هاشمی در طبقات تاریك و بینور و بیبصیرت مترو هستید و از تنگه احد غافلید و نمیدانید در زیرمجموعهتان چه میگذرد و باز هم یك نمونه دیگر آقای قالیباف. مجله دیگر تحت مدیریت جنابعالی در حوزه جوانان، تنها صد كلمه از مطلب 5هزار كلمهای مرا كار كرده تا خودش را برای شما لوس كند و شما خیال كنید اول مظلوم عالم ید! من با انقلاب اسلامی، با ولایت فقیه و با خون پدر شهیدم عهد بستهام كه دستبوس خدمتگزاران كشورم باشم. والله اگر شما در خدمترسانی به این مردم از احمدینژاد سبقت بگیرید من در ستاد تبلیغاتی شما مجانی كار خواهم كرد و همین جملات قشنگ را به استخدام شما درمیآورم. من اصلا مسالهام دولت و احمدینژاد نیست. آنقدر كه من از این دولت انتقاد كردهام، هیچكدام از نویسندههای نانخور شهرداری نكردهاند. من حرفم این است؛ شهید رجایی میگفت: به نماز نگویید،كار دارم، به كار بگویید وقت نماز است.
من حرفم به شما این است:«به تنگه احد نگویید وقت افتتاح تونل توحید است، به تونل توحید بگویید وقت حفظ تنگه احد است». آقایان خواص انشاءالله با بصیرت! به پاسداری از ولایتمداری نگویید كه وقت رسیدگی به امور شهرداری است، به شهرداری بگویید كه وقت ولایتمداری است. من البته میدانم؛ شما آقایان در«تابناك»، «آینده»،«فردا»، «آتی» و هزار و یك سایت قاطی پاتی دیگر باز هم میگویید كه فلانی به«خمینی» توهین كرد! چرا؟ چون امام فلان جا از ما تقدیر كرده بود. من حالا به شما میگویم چه كسی به امام توهین كرده است. این نوشته «وصیت نامه» من است و من همه حرفهایم را در آن خواهم زد و دیگر تا اطلاع ثانوی«دلنوشت» نخواهم نبشت. خیالتان راحت شد؟ میخواستید زبان سرخ این قلم را لال كنید، دست مریزاد! من خود آن را بعد از این دلنوشت قفل خواهم كرد.
میخواهید بگویم چه كسی و چه كسانی به امام توهین كردهاند؟ امام گفت: «من بر دست و بازوی شما بسیجیان بوسه میزنم. من به این صورتهای نورانی شما غبطه میخورم. من هیچ ندارم كه در برابر این مادران شهید داده تقدیم كنم». درست؟ آقای قالیباف! آقای احمدینژاد! كه شما هم روزگاری شهردار تهران بودهاید! آقایان دیگر! زیر نظر شهرداری یك روزنامه درمیآید و هزار و یك رنگیننامه. آخرینبار كی عكس یك شهید را روی جلد مجلات خود كار كردهاید؟! كی وصیتنامه یك شهید را به صورت كامل كار كردهاید؟ مگر امام نگفت؛ خانواده شهدا چشم و چراغ این ملتند؟ آیا یك ده هزارم نام«آنتالیا» كه به جز لختهای مادرزاد را در آن راهی نیست، اسم«كربلا» را بردهاید؟
امام كی گفت؛ راه قدس از تورهای مسافرتی میگذرد؟ امام كی گفت؛ راه قدس از ساحل مدیترانه میگذرد؟ شما رسالتتان را درباره«دیوارحائل» فراموش كرده و به فكر مسافرت به«دیوار چین» هستید. باز هم بگویید من یكجانبه به قاضی میروم. اگر منظور از شعار«مرگ بر چین»، مرگ بر كمونیسم است، آری، مرگ بر چین. اگر چین تایپه هم كمونیست است، اصلا مرگ بر چین تایپه. اگر مراد از«مرگ بر روسیه» آرزوی مرگ بر همان شوروی است كه به قول«آقا» در جنگ به ما سیمخاردار هم نمیداد؛ آری، مرگ بر روسیه. اما اگر مراد از این شعارها درود فرستادن بر آمریكا و اسرائیل است، پس«مرگ بر آشوبگر عاشورا».«مرگ بر فتنهگر».«مرگ بر ضد ولایت فقیه».«مرگ بر آمریكا».
آمریكا آمریكا ننگ به نیرنگ تو كه حتی خون ندا آقا سلطان هم میچكد از چنگ تو. بلر سگ دستآموز بوش است و دیوید میلیبند یك سگ هار خالیبند است كه ندای ما را فریب داد و او را با كلت BBC كشت و خون او را انداخت گردن ما. بسیج اگر آدمكش بود، در همین فتنه اخیر این همه شهید نمیداد. شهید را ما میدهیم و اشكاش یا نه اشك، مقدس است؛ بهتر است بگویم: آبغورهاش را انگلیس و عمالش در داخل میریزند. قطعه ما«قطعه 26» است و قطعه شما«قطعه منافقین»، چه كسی بیشتر شهید داده است؟ چه كسی آدم كشته است؟ مزار كشتههای چه كسی بوی گلاب میدهد؟ اهل نفاق جدید هم كه از شهدای ما آویزان شدهاند. شما اگر خودتان كشته داده بودید بازهم دم از «همت» و«باكری» میزدید؟ شما در روز هم جگر رفتن بالای سر نعش اجداد منافقانتان را ندارید و ما در شب احیا میرویم بالای سر مزار پدران و برادرانمان، قرآن سر میگیریم. والله اگر به تك و توك كشتههای شما «شهید» بگویند؛ شهید به پدر من میگویند كه اگر در شب شروع عملیات «الی بیتالمقدس» شهید نمیشد، شما الان باید اسلحه سربازان آمریكایی را پاك میكردید و بعد تعرض به ناموس كشورتان را میدیدید.
شما ای كسانی كه بوی لجن میدهید، اگر معرفت داشتید پای پدران شهید داده را بوس میكردید، نه اینكه جسارت كنید به تصویر همت در بزرگراه همت. اگر همت و باكری نمیرفتند و جان خود را در راه ولایت فقیه قربانی نمیكردند، آیا آمریكاییها اصلا به شما اجازه زندگی میدادند كه حالا بخواهید از پسر همت و دختر باكری علیه نظامی سوء استفاده كنید كه آنها برای بقایش از جان خود گذشتند؟! گفت:«اگر دین ندارید، لااقل آزاده باشید» و من میگویم:«اگر آزاده نیستید لااقل اسیر نفس خودتان باشید، نه اسیر خواست دشمن». والله اگر پای آمریكا به این كشور باز شود؛ كه البته تا خامنهای هست، محال است، آمریكا به شما لجنزارهای متعفن هم رحم نخواهد كرد.
با بریدن سر حسین هیچ كس به ملك ری نمیرسد. جمهوری اسلامی نباشد، هویت شما هم لكهدار میشود. قدر این نظام را بدانید. روز 22 بهمن در كدام خیابان «تانك» دیدید كه اراجیف VOA باورتان شده است؟ تانك البته در خیابانهای تهران بود اما قبل از بهمن 57. شما چون خدا را ندارید حریف هوندا 125 بسیجیان این كشور نمیشوید اما ما چون خدا را داریم از پس توپ و تانك رژیم طاغوت برآمدیم. ما مثل جهان پهلوانمان با نام«عباس»، دوپینگ میكنیم. پدر من روزی چندین و چند بار اگر«یا كاشف الكرب عن وجه الحسین، اكشف كربی بحق اخیك الحسین» را نمیگفت، خوابش نمیبرد. من والله دلم برای آن دنیای شما میسوزد. درافتادن با «جمهوری اسلامی» جنگیدن با یك حكومت نیست، درافتادن با خون بیش از 300هزار شهید است كه قطره قطره این خونهای سرخ، آن دنیا یقهتان را خواهد گرفت. من این را از روی وظیفه به شما میگویم. شما با كارهایتان به من ناسزا نمیگویید. من قابل فحشهای شما هم نیستم. مخاطب«توپ، تانك، بسیجی، دیگر اثر ندارد»، من نیستم؛ «شهید اكبر قدیانی» است.
من از شما میگذرم؛ آن سنگی هم كه حواله سرم كردید و مرا تا پای مرگ برد، یادگاری نگه داشتهام تا آن دنیا به حضرت زهرا سلامالله علیها بگویم؛ ای بیبی دوعالم! من هم در وادی دفاع از ولایت، نشانی از زخم بر بدن دارم. اما یقین بدانید امثال پدرم هرگز از شما نخواهند گذشت. پدران ما در دفاع از ولایت از ما بسیار متعصبتر بودند. والله اگر دفاع از ولایت، خشونتطلبی است، «دستواره»،«قجهای»، «شهبازی»، «كریمی»، «زینالدین»، «خرازی»، «وزوایی» و «ورامینی» از ما خشونتطلبتر بودند. اتفاقا اصلا هم بیم نداشتند كه دیگران به آنها چه میگویند. در دستنوشتههای شهید «علیاصغر پوررحمت» هست كه:«امروز یكی به من در تاكسی میگفت؛ شما دارید در كردستان، ایرانیها را میكشید. من به او گفتم؛ ما محاربین را میكشیم و به ملیتشان كاری نداریم. ما اگر زیادی به شما رو بدهیم، میشود حكایت علی و حسن و حسین و بلعم باعورا و عاشورا و شما باز مثل ابن ملجم و شمر، امامانی را میكشید كه با آنها از یك قوم و نژاد هستید». برادران و خواهران عزیز فتنهگر! شما كه ادعا میكنید بسیجیان واقعی همتها بودند و باكریها، خودتان قضاوت كنید؛ بسیجیان خمینی خشونتطلب بودند یا بسیجیان خامنهای؟ نه دوستان! سهم ما از نزدیك 30 سال بیپدری، این كنایهها نیست. شاید بسیجیان خامنهای از شما بگذرند ولی بسیجیان خمینی، آن دنیا حتم بدانید جلوی تكتكتان را خواهند گرفت. زمان شاه را از من بپرسید.
من سنم به آدم بازمیگردد. آدم وقتی از بهشت به زمین آمد، با خون پدر من درد دل میكرد. شهدا از ازل قرعه عاشقی بر نامشان خورده بود. آدم هنوز نبود كه پدر من در ركاب حسین به شهادت رسیده بود. پدر بزرگهای شما احترامشان بر من واجب است اما«اوجب واجبات»، رعایت احترام نیاكان شما فتنهگران محترم نیست،«حفظ نظام» است. اگر این نظام نبود برای یك«یا حسین» باید صد ضربه شلاق میخوردید. جناب دادكان! كه ادعا میكنی از قبل انقلاب ریش میگذاشتی، مرد باش و بگو كه پدر محترمتان برای هیات رفتن در كوچه پس كوچههای بازار شاه، چقدر از عمال رضاخان و پسرش كتك خورده است؟ 30 سال كه سهل است، از انقلاب خمینی 300 سال هم بگذرد، نباید«آلزایمر» گرفت و«حقیقت» را به «دروغ» و«صد» را به«نود» فروخت. آیا تا شاه بود دستهای جرأت آمدن به خیابان را هم داشت، یا برای یك «یا حسین» در گوشه خانه هم لرزه بر اندامها میافتاد؟ این دین را، این ریش را، این ریشه را مدیون خمینی هستید، نه نیاكانتان. خمینی اگر نبود كدام پرچمی را میشد در خیابان به نام «حسین» به نام«حسین ضدیزید» برافراشت؟ من عاشق چشم و ابروی كفاشیان نیستم. دوزار هم مدیریتش را بر فدراسیون فوتبال قبول ندارم اما فرق انتقاد از فدراسیون فوتبال را با طعنه زدن به انقلاب اسلامی میفهمم.
اگر الان هم شاه بود، شما«میرحسین» را شاید میتوانستید بگویید ولی«یا حسین» گفتن در خیابان از عهده شما برنمیآمد. برنمیآمد كه رفتید و با امام در جماران عكس انداختید. حالا گاهی به این تصاویر نگاه كنید. گاهی به جای نقشه كشیدن برای زدن زیرآب كفاشیان وصیتنامه شهدای فوتبالیست را بخوانید. اتفاقا از شانس خوب شما پدر من فوتبالیست بود و اگر میخواست مثل شما خمینی را به توپ فوتبال بفروشد الان شاید شده بود به جای دایی، سرمربی پرسپولیس. باورتان نمیشود بروید از«حسین فركی» و دوستانش و «بهتاش فریبا» و همبازیانش بپرسید. بروید این را از«امیرحسین فردی»، مدیر مسؤول كیهان بچهها بپرسید. بروید از «حاجاصغر آبخضر» بپرسید.
یا نه، بیایید پیش خودم تا عكسهای پدرم را در استادیوم آزادی نشانتان بدهم. آقای علی دایی كه یك روز گفتی؛ من هم مثل حسین فهمیده برای این كشور از جانم مایه گذاشتهام، هزار برابر عمل جراحیای كه روی رودهتان شد، از فدراسیون فوتبال و فیفا و یوفا و بایرن مونیخ و هرتابرلین و آرمینیا چیچی فیلد و كوفت و زهرمار گرفتهاید. كمتان است، اگر سر كار به من عیدی داد به جای پرداخت اقساط بانك و بدهیهایم كه همینجا وسط این وصیتنامه از همه دوستان طلبكار حلالیت میطلبم، آن را هم میدهم به شما. زندگی شما را توپ هم نمیتواند تكان بدهد اما میدانی تانك در نبرد با تن بهروز مرادی و حسین فهمیده چه كرد؟ شما سهمتان را گرفتهاید ولی سهم خانوادههای شهدا را عدهای با زخم زبان دادند، عدهای مثل ناطق نوری با سكوت، عدهای مثل آن خانم با دعوت از فتنهگران عزیز به خیابان، عدهای مثل این خانم با ساندویچ خوردن در خیابان انقلاب، عدهای مثل آن آقازاده با فرار به لندن، عدهای مثل این یكی آقازاده با پرت كردن حواس قالیباف از تنگه احد در تونل توحید، عدهای مثل اون یكی با حضور در جمع اغتشاشگران در روز قدس و عدهای مثل شما با این مقایسه معالفارق. شما خودتان را با عابدزاده مقایسه كنید و اجازه بدهید ما حسین فهمیده را مقایسه كنیم با شهدای بسیج در فتنه اخیر كه بر كمر خود عزم همت بستند و زیر شنی تانك نامههای سرگشاده، له و لورده شدند. نویسنده خوش قلم اما بد قدم دوم خردادی در عمرش یك حرف حساب اگر زده باشد، آن مقایسه آقای هاشمی بود با علی دایی.
وصیتنامه من به انضمام وصیتنامه پدرم است؛ مردهها وقتی میمیرند ارث را تقسیم میكنند و شهدا وقتی شهید میشوند حرص را. عدهای حرص این دنیا را میزنند و عدهای حرص آن دنیا را. عدهای برای بلعم باعورا حرص میخورند و عدهای برای حسین عاشورا. عدهای برای آشتی میان فرق عباس و عمود آهن و عدهای برای تشنه لبی یتیمان حسین، دست رد بر سینه علقمه میزنند و با اینكه مادرشان«امالبنین» است ولی حرص«مادر حسین» را میزنند. من حرص همت را میزنم؛ حرص آن چشمانی كه انگار خدا خود برایش سرمه شهادت كشیده بود. سبزها از وصیتنامه سردار خیبر سوختهاند كه چرا گفته؛«در زمان غیبت اطاعت محض از ولایت فقیه داشته باشید». ما خامنهای را دوست داریم چون به فرموده پدرانمان «نایب امام زمان» است. خامنهای به نیابت از امام زمان دارد با استكبار میجنگد و «شیطان بزرگ» به نمایندگی از«شیطان رجیم» به مصاف «جمهوری اسلامی» آمده. شباهنگام كه خورشید نیست ستارهها باید حرمت ماه را نگه دارند و الا شبپرستان، تاریكی و ظلمت را «جهانی» خواهند كرد.
آری، ماه نور خورشید را ندارد، گرمای خورشید را هم ندارد اما كدام ستاره را میشود دید اگر ماه نباشد؟ اگر شباهنگام و در غیبت حضرت آفتاب علیهالسلام، مهتاب نبود، خواب، چشمان ستارهها را گرفته بود. ماه، نایب بر حق خورشید است و پای استدلالیون چوبین بُوَد؛«خورشید كی به ماه این نیابت را داد»؟ شما خواب بودید وقتی كه خداوند گفت:«اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منكم». هر كس در روز، خورشید، مولای اوست، در شب، مهتاب، مولای اوست. اگر قمر جانشین بر حق شمس نیست، پس سران ظلمت چه از جان جانباز خراسانی ما میخواهند و اگر دست خامنهای در دست خدا نیست پس چرا این همه «ماهواره» حریف این«ماه پاره» ما نمیشوند؟ حتما كه صاحب این انقلاب «حضرت حجت» است. دعای امام زمان در حق ما نبود این انقلاب به سالی نمیكشید؛ یك سفینه نجات است و هزار ناو جنگی. اگر دعای«فاطمه زهرا» نبود كجا پدران ما میتوانستند از عرض اروند رد شوند؟ اگر نگهدار خامنهای،«اباالفضل علمدار» نبود كجا این غائله خوابیده بود. من دریغم آمد كه در این آخرین«دل نوشت» تا اطلاع ثانوی، پای حضرت ساقی را به میدان نكشم. من كه هیچ، دوگیتی دارد از این دو دست بریده ارتزاق میكند. آسمان برقرار نمیماند اگر خدا اراده نكرده بود از عباس هر دو دستش را بگیرد. خدا هنوز خیلی با این دو دست بریده كار دارد. شیر خدا را به عباس داده است.ام البنین. ام المومنین، بعد از«فاطمه» والله «ام البنین» است. مزار امالبنین هست، كه خدا مزار فاطمه را مخفی كرده است. روزی برایت ای مادر عباس،ای مادر اشجع الناس، بارگاه باشكوهی خواهیم ساخت. ما تا وقتی برای مادر عباس، بارگاهی در خور شأن«ام البنین» نسازیم، لیاقت پیدا كردن مزار مادر حسین،«ام المومنین» را نخواهیم داشت. دلم میگوید؛ ما تا قدر نامادری را ندانیم، قبر مادر را نخواهیم یافت. دلم اشتباه گفت. تا امالبنین بود، حسنین و زینبین، رنگ بیمادری ندیدند. حالا فهمیدید چرا گفتم؛ اشك، مقدس است. اشك، بارانی است كه به جای آسمان، از آستان دل خداوند بر گونههای آدمی جاری میشود.
بسم الله الرحمن الرحیم